ز حلقهء چشم مست تو تیر خطا نمی شود
غیر تو هیچ کس بمن عقده گشا نمی شود
در طلب تــــو میطپد سینــــــهء دردمنـد من
سعی شبــــانه روز را چون و چرا نمی شود
عشق تو میکشد مرا تا دَم مـرگ سوی خود
آب ز ســـــــر پریده را فــــکر بقا نمی شود
هر چه بجان و دل کنی خدمت مــاه چهرگان
شوخ گریــــــز پای را پــــاس وفا نمی شود
سوختــــه خــام کی شود لایق مجلس خرد
عقل ز دست رفـته را سنجش جا نمی شود
آب شو حیـــات ده تشنــــــهء روزگـــــار را
یخ زده در مقـــــابلت آیینـــــه ها نمی شود
نیست عقیده را سبب مسجد و دیر و خانقاه
تا نشود حضـــــــور دل قبــله نما نمی شود
بوســــــه بخاک دادن جبهـــه مقام و جا بود
چین جبیــن هیچگــاه صـــورت پا نمی شود
جذبــهء شوق می برد آدمی را به هـر طرف
کور عصــا بدست را بنــــــدش پا نمی شود
خواجه به مال جا مشو غــره که باج میدهی
بگذر از این غـــرور خود بنـده خدا نمی شود
خون بـــرود ز دیـده و دل بگداز گــــــر رسد
در کف پـــــای یـــار من رنگ حنا نمی شود
محمود از این حیات ما نفخــــهء صور میدمد
غیر خرابـــــه در جهان قصـــر بنا نمی شود
—————–
یکشنبه ۱۴ ثــور ۱۳۹۳ هجری آفتــابی
که برابر میشود به ۰۴ می ۲۰۱۴ میلادی
ســــــــــــرودم
احمد محمود امپراطور
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر