۱۳۹۳ دی ۹, سه‌شنبه

بیاد خاطره ها



اگر تو باز نــگردی
ز غصه خواهم مُــــرد
به پشت پنجــــــره ها

به نیمـــــــه ی شب ها
بیــــاد خاطـــره ها
بیاد خاطر شیــــرین آخرین نگه ات
که دست گرم تو از دست من جدا میشد
که لرزه در تن تو
او غصه در دل من، بار خویش می افــــزود
و اشک دیده ی تو هم، ز جام چشمانت
بدامن صدفِ خویشتن گهر میریخت
اگر تو باز نــــــــــــــــگردی
چگونه خواهم زیست؟

نگاهی من همه تصویــــــــــــر دیدن تو کشد
وجود من بوصال وجود تو مایل
ز دیده امــــا دور
به قلب من نـــــــــزدیک
تو باز خواهــــــــی گشت
ولی زمانیکه من مُرده ام ز فــــــــرط غمت

بیایی و تو بجویی مرا به دهــــکده ام
نه یابیـــــــم صد حیف
به کنج ِ قبرستان گوری را که سبزه در او
دمیده همچو حریـــــر
نهان شده کسی که تو آرزو داری
جوابی این گنـــه ات را چگونه خواهی داد…؟

----------------------------
برف ریزان 1391 هجری خورشیدی
سرودم
احمد محمود امپراطور

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر