۱۳۹۳ آذر ۹, یکشنبه
یک عمر انتظار
بی من بهـــر کجا که روی خوار می شوی
از هست و بودی زنـدگی بیزار می شوی
دیگر به سرو ِ سبز و،گلستان هوس مکن
همچون درختِ خشکِ سپیدار می شوی
در کوهســـارِ کشورِ یک عمــــــــر انتظار
با واژه های شعــر تو سنگسار می شوی
فـکرش مکن که رفتی و مُردم من از فراق
در زنــــده بودنـــم تــــو عزادار می شوی
لعــل بدخش ما تو فگنــــدی ز خود سری
روزی به خـــون دیــــده خریدار می شوی
تاکی تو رو بپوشـی و، خود را دهی فریب
دارم عجب چگونــــــه پدیـــدار می شوی
شرمنــدگیست تا به قیـــامت بــــرای تو
دشمن به من دوست به اغیار می شوی
معتـادِ عشق من شده ای بی خبـــر ازان
با تـــرک من بدانـــی که بیمار می شوی
کار خـــدا کند تــو که هستی که آن کنی
در دست و پا فتــــــاده طلبکار می شوی
پاس وفـــا و مهـــــر کند کار خود همیش
ای خواب رفتــه روزی تو بیدار می شوی
محمود گویی و، همـــه جا جستجو کنی
رسـوای دِه و؛ کوچــه و، بازار می شوی
----------------------------------------------
یکشنبه 09 قوس 1393 هجری آفتابی
که برابر میشود به 30 نوامبر 2014 میلادی
ســـــرودم
احمد محمود امپراطور
کابل/افغانستان
از هست و بودی زنـدگی بیزار می شوی
دیگر به سرو ِ سبز و،گلستان هوس مکن
همچون درختِ خشکِ سپیدار می شوی
در کوهســـارِ کشورِ یک عمــــــــر انتظار
با واژه های شعــر تو سنگسار می شوی
فـکرش مکن که رفتی و مُردم من از فراق
در زنــــده بودنـــم تــــو عزادار می شوی
لعــل بدخش ما تو فگنــــدی ز خود سری
روزی به خـــون دیــــده خریدار می شوی
تاکی تو رو بپوشـی و، خود را دهی فریب
دارم عجب چگونــــــه پدیـــدار می شوی
شرمنــدگیست تا به قیـــامت بــــرای تو
دشمن به من دوست به اغیار می شوی
معتـادِ عشق من شده ای بی خبـــر ازان
با تـــرک من بدانـــی که بیمار می شوی
کار خـــدا کند تــو که هستی که آن کنی
در دست و پا فتــــــاده طلبکار می شوی
پاس وفـــا و مهـــــر کند کار خود همیش
ای خواب رفتــه روزی تو بیدار می شوی
محمود گویی و، همـــه جا جستجو کنی
رسـوای دِه و؛ کوچــه و، بازار می شوی
----------------------------------------------
یکشنبه 09 قوس 1393 هجری آفتابی
که برابر میشود به 30 نوامبر 2014 میلادی
ســـــرودم
احمد محمود امپراطور
کابل/افغانستان
۱۳۹۳ آذر ۷, جمعه
از صد هزار بالاست
مهــــــر و کرامتِ تو، از صد هزار بالاست
دریــــــای رحمتِ تو، از صد هزار بالاست
مـــا را چه آزمــــایی، رحــــم و تفقد کن
ملکِ صـــــــلابتِ تو، از صد هزار بالاست
سیمرغ ِ بخت و اقبال، کی میرسد بدآنجا
قـــــــافِ منـاعتِ تو، از صد هزار بالاست
هژده هـــــــزار عالم، افتاده در سجودت
طـــور عبــــادتِ تو، از صد هزار بالاست
تنها نه طوف کعبه، گردیده خاص یــزدان
دل در زیــــــارت تو، از صدهزار بالاست
در هـر طپیــــدن دل، در هر نفس کشیدن
لطفِ عنـــــــایتِ تو، از صد هزار بالاست
ســــر تا به پا گنهکار، با کوله بار دردیم
لیــــــکن رعـایتِ تو، از صد هزار بالاست
ما غافـــــــلان گم راه، در انتظار صوریم
ورنــــــــه قیامتِ تو، از صد هزار بالاست
کوران ِ خود پرستیـــــم، افتاده در بُن چاه
نـــور ِ هــــــدایتِ تو، از صد هزار بالاست
فــــکر ِ سقیم ِ محمود، دور است از معما
فهــــــم عبــارتِ تو، از صد هزار بالاست
-------------------------------------------
جمعه 07 قوس 1393 هجری آفتابی
که برابر میشود به 28 نوامبر 2014 میلادی
سرودم
احمد محمود امپراطور
کابل/ افغانستان
دریــــــای رحمتِ تو، از صد هزار بالاست
مـــا را چه آزمــــایی، رحــــم و تفقد کن
ملکِ صـــــــلابتِ تو، از صد هزار بالاست
سیمرغ ِ بخت و اقبال، کی میرسد بدآنجا
قـــــــافِ منـاعتِ تو، از صد هزار بالاست
هژده هـــــــزار عالم، افتاده در سجودت
طـــور عبــــادتِ تو، از صد هزار بالاست
تنها نه طوف کعبه، گردیده خاص یــزدان
دل در زیــــــارت تو، از صدهزار بالاست
در هـر طپیــــدن دل، در هر نفس کشیدن
لطفِ عنـــــــایتِ تو، از صد هزار بالاست
ســــر تا به پا گنهکار، با کوله بار دردیم
لیــــــکن رعـایتِ تو، از صد هزار بالاست
ما غافـــــــلان گم راه، در انتظار صوریم
ورنــــــــه قیامتِ تو، از صد هزار بالاست
کوران ِ خود پرستیـــــم، افتاده در بُن چاه
نـــور ِ هــــــدایتِ تو، از صد هزار بالاست
فــــکر ِ سقیم ِ محمود، دور است از معما
فهــــــم عبــارتِ تو، از صد هزار بالاست
-------------------------------------------
جمعه 07 قوس 1393 هجری آفتابی
که برابر میشود به 28 نوامبر 2014 میلادی
سرودم
احمد محمود امپراطور
کابل/ افغانستان
۱۳۹۳ آذر ۴, سهشنبه
۱۳۹۳ آذر ۲, یکشنبه
تبریک باد جوهر ما ازدواج کرد
شاعر والاگهـر؛ اکه مهربانم ، محترم محمد نعیـم"جوهـر" صاحب پیوند با صفای تانرا با تقدیم هـزاران گل سـرخ و صورتی تبـریک و تهنیت می گویم...
زندگی پر از عشق و محبت را برایتان آرزو میکنم.
سعـادتمند و بهـروز باشید.
زندگی پر از عشق و محبت را برایتان آرزو میکنم.
سعـادتمند و بهـروز باشید.
تبــــریک بــــاد جوهـــــر ما ازدواج کرد
از بــــار غصـــــه بــار دگـــر انفراج کرد
با یکجهان بیــــم و امید و تلاش خویش
در کابل عزیـــز به خــود تخت و تاج کرد
شوقش فسرده گشته بُد از رنج روزگار
خورشیـد عشق معظله ی او علاج کرد
با همـت و به کمـــک یـــــاران نیک دل
شام سیــاهی زندگیء خود وهاج کرد
شاهدخت نازنین پس از عمـــــر انتظار
صبــرش بسـر رسید و به او امتزاج کرد
طالـع و بخت کار خودش میکند همیش
جوهـــر به یار و عشق کهن اتشاج کرد
در گلستان پیـــکر خوش رنگ و بوی یار
فصــــل بهـــــار زندگی اش ابتهاج کرد
با این وفــای بیحد و این عشق آتشین
محمود و جوهـر و همه یــــاران واج کرد
------------------------
بامداد یکشنبه 02 قوس 1393 هجری آفتابی
که برابر میشود به 23 نوامبر 2014 میلادی
ســـــــــرودم
احمد محمود امپراطور
کابل/ افغانستان
از بــــار غصـــــه بــار دگـــر انفراج کرد
با یکجهان بیــــم و امید و تلاش خویش
در کابل عزیـــز به خــود تخت و تاج کرد
شوقش فسرده گشته بُد از رنج روزگار
خورشیـد عشق معظله ی او علاج کرد
با همـت و به کمـــک یـــــاران نیک دل
شام سیــاهی زندگیء خود وهاج کرد
شاهدخت نازنین پس از عمـــــر انتظار
صبــرش بسـر رسید و به او امتزاج کرد
طالـع و بخت کار خودش میکند همیش
جوهـــر به یار و عشق کهن اتشاج کرد
در گلستان پیـــکر خوش رنگ و بوی یار
فصــــل بهـــــار زندگی اش ابتهاج کرد
با این وفــای بیحد و این عشق آتشین
محمود و جوهـر و همه یــــاران واج کرد
------------------------
بامداد یکشنبه 02 قوس 1393 هجری آفتابی
که برابر میشود به 23 نوامبر 2014 میلادی
ســـــــــرودم
احمد محمود امپراطور
کابل/ افغانستان
۱۳۹۳ آبان ۲۹, پنجشنبه
۱۳۹۳ آبان ۲۷, سهشنبه
پیام دوستان
که برابر میشود به 16 نوامبر 2014 میلادی به وقوع پیوست که تعداد زیاد از هموطنان نجیب و ایماندار ما شهید و زخمی شدن.
اما به فضل و مرحمت خداوند متعال و دعای خیر دوستان به من و شاعر والاگهر ، برادر بزرگوارم
محترم محمد نعیم جوهر آسیب نرسید و از این حمله مرگبار جان سالم بدر بردیم.
ساعت بعد قلم برداشتم و جریان این حمله وحشیانه و حالت ناگوار که بالای ما و هم
میهنانم انجام شد ابیات چند نگاشتم و به صفحات اجتماعیم به اشتراک گذاشتم.
با مطالعه این شعر و شرح حالم ما، دوستان با ایمیل ها و پیام های جداگانه احساس پاک و
صادقانه ی خود را ابراز داشتن منم خواستم این بزرگواری عزیزانم را در وبلاگم ثبت نمایم.
====================
اول :خو خداوند را هزاران بار شکر که أین حادثه بخیر گذشت ، خداوند شما وهمه هموطنان را در حفظ وپناه خود داشته باشد.
دوم: چشم هایتان روشن محمود جان که جناب جوهر صاحب را از نزدیک ملاقات کردین .
ًسوم : اینکه أین سروده. تان هم مانند همه سروده های تان نایاب أست. شاد وکامگار باشید.
دوم: چشم هایتان روشن محمود جان که جناب جوهر صاحب را از نزدیک ملاقات کردین .
ًسوم : اینکه أین سروده. تان هم مانند همه سروده های تان نایاب أست. شاد وکامگار باشید.
داکتر وحیده
از کشور آلمان
-----------
تنها نه من، بلکه همـــــــه مردمــــــان ما
هـــر روز دام خورده ی این ننگ و عار شد
ا م ا
سپاس محمود گرامی! شکر که بخیر گذشته.... سلامتی شما دوستان را با همه عزیزان تان آرزو میکنم. سبز باشید .
تنها نه من، بلکه همـــــــه مردمــــــان ما
هـــر روز دام خورده ی این ننگ و عار شد
ا م ا
سپاس محمود گرامی! شکر که بخیر گذشته.... سلامتی شما دوستان را با همه عزیزان تان آرزو میکنم. سبز باشید .
مریم عظیمی
از کشور ناروی
----------------
هزار ان بار شکر خداوند را مى
کنم که بخیر گذشت و چشم هاى تان روشن که مهمان محترم
تان بخیر أمد و همیشه روزً هاى
خوشى داشته باشید در پهلوى
هم خوشى هاى دنیا نصیب تان
باد عزیز دلمً محمود جان
کنم که بخیر گذشت و چشم هاى تان روشن که مهمان محترم
تان بخیر أمد و همیشه روزً هاى
خوشى داشته باشید در پهلوى
هم خوشى هاى دنیا نصیب تان
باد عزیز دلمً محمود جان
شاه جان بشریار
از کشور آلمان
------------------
خدا را شکر گذاریم شما باسایر دوستانتان صحت وسلامت استید شرایط خیلی دشوار است و درهرلحظه خطر است به امید تامین صلح
انجنیر تاج محمد ایثار
از کشور اوکراین
---------------
خدارا سپاس که شما سلامت استید و سلامتى شاعر توانا و باستعداد ما جناب جوهر صاحب را امیدوارم ، آمین
صادق سروری
خدارا سپاس که شما سلامت استید و سلامتى شاعر توانا و باستعداد ما جناب جوهر صاحب را امیدوارم ، آمین
صادق سروری
از کشور دانمارک
---------------
صحتمندی و آرامش همه هم میهنانم و مخصوصا شما شاعر ارجمند و دوست محترم تان را آرزومندم. ابیات زیبا سرودید. مستدام و ماندگار باشید.
سلطانه رکین
از کشور آلمان
--------------------
شکر که از این حادثه جان سلامت بدر بردید بلا بود وبرکتش نى خداوند خودت وهـموطنان عزیزم را به پناه خود نگهدارد.
ترینا دانشمل
----------------
خدا را شکر امپراطور صاحب عزیز شما صحت وسلامت استید .
بعد اینکه شما چطور جوهر نازنین را ملاقات کردید در کابل ویا فقط اظهار محبت ودوستی همیشه گی
تانرا بیان داشتید به نظر من عجیب آمد که چی وقت وطن آمده که ما هم در جریان نیستیم.
نورالله پروانی
از کشور دانمارک
------------------
محمود جان گرامی خدا را شکر که حادثه دلخراش بخیر گذشت شما با فامیل محترم و مهمان عزیز شما
محترم جوهر صاحب جور وسلامت هستید همیشه از گزند چنین حادثات بدور ودر پناه خدا بزرگ باشید
سروده شما نهایت عالی وزیباست
جینا رویت
از کشور آلمان
----------------
عمر شما عزیزان در دل زمانه های ادب پروری درکنار خانه واده و شاعران همیشه تازه وتر باد
امپرا طور عزیز. گلهای جوانی ات در بهارستان شعر خوشبو تر باد.
سهیل سامانی
از کشور افغانستان
---------------
امپراطور عزیز لطف خداوند شامل حال تان باد و خوب شد این حادثه دلخراش بخیر گذشت
و سلامتی خودت و جوهر عزیز را با شکرانه کردگار ادا میکنم و عافیت و عمر طویل تانرا از پروردگار خواهانم
نذیر ظفر
ورجینیا ایالات متحده امریکا
---------------
بسیار مقبول و زیبا. ..خدا را شکر که دو شاعر جوان و توانا کشور آقایان امپراطور وجوهر صحیح و سلامت هستند.
معروف کیوانی
از فرانکفورت آلمان
------------
صحبت یار عزیز حاصل دور بقاست // یک دمه دیدار دوست هر دو جهانش بهاست
دوست گرانقدرم جناب امپراطور گرامی از اینکه بعد از مدتها چشم و دلتان به دیدار دوست گرانمایه و یارشفیق
و صاحبدلتان شاد و روشن گردید بسیار خرسندیم و البته بسیار متاثر از اینکه در روزیکه " حضور خلوت انس بود و دوستان جمع " چنین واقعه ای
نا خوشایند و تاسف برانگیز رخ داد ....
در هر حال خداوند را شکر که « وان یکادی » که برای شما خوانده و در فراز کرده بودند شما را حفظ نمود
وبخیر گذشت و شما دو عزیز بزرگوار در صحت و سلامت هستید ...
منم که دیده به دیار دوست کردم باز // چه شکر گویمت ای کار ساز بنده نواز
خداوند شما و دوست و شاعر گرانمایه و والا گوهرتان جناب محمد نعیم جوهر و تمامی هموطنان عزیز و
گرامیتان را پیوسته در زیر سایه ی الطاف بیکران و
در پناه خود محفوظ و برقرار بدارد ....
بی ملال وجودتان ، جاودان قلمتان
مریم امینیان
از کشور ایران
--------------
دلم کوچک است ولی انقدر جا دارد که نیمکنی برای دوست عزیزم بگذارم
خدا را سپاسگزارم که این حادثه بخیر گذشت نمی دانم چر اشک میریزبسیار متآثر شدم ازشنیدن این حادثه وبسیار خرسندم که این حادثه بخیر گذشت شما و دوست گرامییتان در سلامت کامل بسر میبرید
خدا را سپاسگزارم
دنیا پور شرف
از کشور فرانسه
--------------------
الهى ! شاخه ى جوانى ات خم نگردد عزیز !
شفیق مهران
از کشور افغانستان
-----------------
خدارا شکر که شما دو شاعر جوان و با استعداد که افتخار کشور میباشید.زنده و سلامت استید.
از بارگاه خداوند لایزال طول عمر و صحت و سلامت برایتان استدعا مینمایم
فاطمه نیرو
از
سان فرانسیسکو
ایالات متحده امریکا
-------------------
سان فرانسیسکو
ایالات متحده امریکا
-------------------
خداوند را صد هزار بار شکر که حادثه دلخراش بخیر گذشت.
خیلی ناراحت شدم.
درخت عمرت همیش سبز باد امپراطور عزیز......
خیلی ناراحت شدم.
درخت عمرت همیش سبز باد امپراطور عزیز......
احمد فهیم هنرور
از کشور ازبکستان
--------------------
با تاسف هر روز شاید یک حادته دل خراش در کشور هستیم ازین که ازین حادثه شوم جان به سلامت بردید
خدا را شکر گذارم بهار زندگی تان خزان نبیند.
ثریا احراری
از
توسان ایالت آریزونا آمریکا
توسان ایالت آریزونا آمریکا
۱۳۹۳ آبان ۲۵, یکشنبه
انتحار شد
درود به دوستان و صاحبدلان..!
جریان دیدار من با دوست بزرگوار؛ شعر فصح البیان، اکه مهربانم محترم محمد نعیم جوهر که متاسفانه با حادثه دلخراش انتحاری توأم شد و من ابیات چند را در رابطه بیان نمودم.
خدا را شکر که دعای شما نازنینان بما بود و از این حادثه جان سالم بدر بردیم.
جریان دیدار من با دوست بزرگوار؛ شعر فصح البیان، اکه مهربانم محترم محمد نعیم جوهر که متاسفانه با حادثه دلخراش انتحاری توأم شد و من ابیات چند را در رابطه بیان نمودم.
خدا را شکر که دعای شما نازنینان بما بود و از این حادثه جان سالم بدر بردیم.
فصلِ خـــــــزان تـــــــــازه گلِ نـو بهار شد
تاکه تمـــــاسِ جوهـــــــــرِ من برقرار شد
بعـــــد از سلام و پرسشِ احــــوال یکدیگر
یکشنبـــــه روز از بـــــــرِ دیــــدن قرار شد
من شب تمــام شب به امیدی پگاهِ خوش
یک لحظـــــه انتظار بمن صدهـــــــزار شد
صبـــــح شد روزِ روشن من آفتــــابی بود
اینگــــونه زنــــــدگی ز بـــــرِ من گوار شد
ناگه صــــــــدای زنگ دلــــی پارسا رسید
گفتــــــا بیا که جوهــــــر تــو بی قرار شد
گفتــــم کجایی ای، اکه ی خوب و مهـربان
گفتــــا که جوهرت به پس کوچــه خار شد
حــــالِ عجیب داشتــــم از دیـــدن رخ اش
قلبـــــــم به آتش نوســـــان در فشار شد
بر بست از تنـــم همــــگی غصه های دور
شوقِ وفـــا و دوستـــــی مان استوار شد
چند دوستِ دگر بخودش نیز همره داشت
گشتیــــم معرفـــــی و به من افتخار شد
راهـــی شدیم به همـــــرهی یاران با وفا
تا در اتاق هــــر یکی هــــر جـــای بار شد
پهلو به پهلو هــــر دو نشستیــــم با صفا
اشک خوشی ز دیده ی مـــان جویبار شد
چای صداقت و، دل پر مهـر و، روز خوش
این هـــــا همـــــه ز مرحمـت کردگار شد
ناگــه صــدای آفت دوران به پای خواست
یعنــــی که پیش خانـــه ی ما انفجار شد
جستم ز جای سینـــــه سپر کردم از وفا
شیشــــه شکست و در تن ما ذوالفقار شد
در جــــاده و به کوچه صدا هـای ناله بود
آتش پـــــــــاره ز، هر طـــرف ما قطار شد
دود سیـاه ستـــون خودش تا فلک کشید
پیش نگاه ما همـــــه جــــــا شام تار شد
بر جوهـــر و؛ بر من و، بر دوستان نیک
آن خالق یگانــــــه به مــــــا پرده دار شد
خشکیده شد بر لب ما قصه ی های شاد
اشک خوشـــی ز دیده ی مان انتحار شد
آری ز دست نسل بد اندیش و کینــــه توز
هر هموطن به غصـــه و غم سر دچار شد
تنها نه من، بلکه همـــــــه مردمــــــان ما
هـر روز دام خورده ی این ننگ و عار شد
این واقعیت بُــــد و نبود افسانه ی قدیـــم
محمود دیـــد و بهـــــر شمــــا یادگار شد
---------------------------
یکشنبه 25 عقرب 1393 هجری آفتابی
که برابر میشود به 16 نوامبر 2014 میلادی
سرودم
احمد محمود امپراطور
کابل افغانستان
تاکه تمـــــاسِ جوهـــــــــرِ من برقرار شد
بعـــــد از سلام و پرسشِ احــــوال یکدیگر
یکشنبـــــه روز از بـــــــرِ دیــــدن قرار شد
من شب تمــام شب به امیدی پگاهِ خوش
یک لحظـــــه انتظار بمن صدهـــــــزار شد
صبـــــح شد روزِ روشن من آفتــــابی بود
اینگــــونه زنــــــدگی ز بـــــرِ من گوار شد
ناگه صــــــــدای زنگ دلــــی پارسا رسید
گفتــــــا بیا که جوهــــــر تــو بی قرار شد
گفتــــم کجایی ای، اکه ی خوب و مهـربان
گفتــــا که جوهرت به پس کوچــه خار شد
حــــالِ عجیب داشتــــم از دیـــدن رخ اش
قلبـــــــم به آتش نوســـــان در فشار شد
بر بست از تنـــم همــــگی غصه های دور
شوقِ وفـــا و دوستـــــی مان استوار شد
چند دوستِ دگر بخودش نیز همره داشت
گشتیــــم معرفـــــی و به من افتخار شد
راهـــی شدیم به همـــــرهی یاران با وفا
تا در اتاق هــــر یکی هــــر جـــای بار شد
پهلو به پهلو هــــر دو نشستیــــم با صفا
اشک خوشی ز دیده ی مـــان جویبار شد
چای صداقت و، دل پر مهـر و، روز خوش
این هـــــا همـــــه ز مرحمـت کردگار شد
ناگــه صــدای آفت دوران به پای خواست
یعنــــی که پیش خانـــه ی ما انفجار شد
جستم ز جای سینـــــه سپر کردم از وفا
شیشــــه شکست و در تن ما ذوالفقار شد
در جــــاده و به کوچه صدا هـای ناله بود
آتش پـــــــــاره ز، هر طـــرف ما قطار شد
دود سیـاه ستـــون خودش تا فلک کشید
پیش نگاه ما همـــــه جــــــا شام تار شد
بر جوهـــر و؛ بر من و، بر دوستان نیک
آن خالق یگانــــــه به مــــــا پرده دار شد
خشکیده شد بر لب ما قصه ی های شاد
اشک خوشـــی ز دیده ی مان انتحار شد
آری ز دست نسل بد اندیش و کینــــه توز
هر هموطن به غصـــه و غم سر دچار شد
تنها نه من، بلکه همـــــــه مردمــــــان ما
هـر روز دام خورده ی این ننگ و عار شد
این واقعیت بُــــد و نبود افسانه ی قدیـــم
محمود دیـــد و بهـــــر شمــــا یادگار شد
---------------------------
یکشنبه 25 عقرب 1393 هجری آفتابی
که برابر میشود به 16 نوامبر 2014 میلادی
سرودم
احمد محمود امپراطور
کابل افغانستان
۱۳۹۳ آبان ۲۴, شنبه
یاد بادا از دل و جان مبتلا بودی مرا
یـــــاد بـــــادا از دل و جـــان مبتــلا بودی مرا
هـــم گل و؛ هـــم بلبــل و، باد صبــا بودی مرا
نـــاز شمشـاد و صنــوبر بود در چشمم حرام
با هــــــزار افسونـــگری جلوه نمــا بودی مرا
یک نفس فـــارغ نبـــــودم من ز احوال دل ات
هــــر کجا یـــــاد تو و، دست دعــا بودی مرا
از عـــذاب چرخ،چون امــــروز بودم من بری
با لب پـُــر خنــــده ات دفــــع بـــلا بودی مرا
بخت من برگشــت چون زلــف بتان در روزگار
ورنـه در عهـــد تو کی چون و چرا بودی مرا
روز و شب در سجدهء عشق تو بودم پای بند
کفـــــــر میگویــــم اگـــر گویم خدا بودی مرا
رفتـــی و یـــادی نکردی از دل و، دلـداده ات
ای ز خــود بیگانــــه روزی آشنــا بودی مرا
در کنــار من اگـــر می بودی رنج و غم نبود
این طبیب و؛ دارو و، درمان کجــا بودی مرا
مشکل است دلدادن و دل پس گرفتن از نگار
ابتــــــــدا بودی عزیـــــزم، انتهـــا بودی مرا
هرچه شـد از طالع ِ برگشتـــه ی محمود شد
من نمی گویـــــم که صیـــــــاد بقا بودی مرا
-------------------------------------------------
شنبه 24 عقرب 1393 هجری آفتابی
که برابر میشود به 15 نوامبر 2014 میلادی
ســــــــــرودم
احمد محمود امپراطور
افغانستان
هـــم گل و؛ هـــم بلبــل و، باد صبــا بودی مرا
نـــاز شمشـاد و صنــوبر بود در چشمم حرام
با هــــــزار افسونـــگری جلوه نمــا بودی مرا
یک نفس فـــارغ نبـــــودم من ز احوال دل ات
هــــر کجا یـــــاد تو و، دست دعــا بودی مرا
از عـــذاب چرخ،چون امــــروز بودم من بری
با لب پـُــر خنــــده ات دفــــع بـــلا بودی مرا
بخت من برگشــت چون زلــف بتان در روزگار
ورنـه در عهـــد تو کی چون و چرا بودی مرا
روز و شب در سجدهء عشق تو بودم پای بند
کفـــــــر میگویــــم اگـــر گویم خدا بودی مرا
رفتـــی و یـــادی نکردی از دل و، دلـداده ات
ای ز خــود بیگانــــه روزی آشنــا بودی مرا
در کنــار من اگـــر می بودی رنج و غم نبود
این طبیب و؛ دارو و، درمان کجــا بودی مرا
مشکل است دلدادن و دل پس گرفتن از نگار
ابتــــــــدا بودی عزیـــــزم، انتهـــا بودی مرا
هرچه شـد از طالع ِ برگشتـــه ی محمود شد
من نمی گویـــــم که صیـــــــاد بقا بودی مرا
-------------------------------------------------
شنبه 24 عقرب 1393 هجری آفتابی
که برابر میشود به 15 نوامبر 2014 میلادی
ســــــــــرودم
احمد محمود امپراطور
افغانستان
۱۳۹۳ آبان ۲۳, جمعه
۱۳۹۳ آبان ۲۲, پنجشنبه
پینـــــه
دلــــــم به یــــار دل آزار کی شود پینـه
گل شکسته به گلـــــزار کی شود پینـه
به پای عاشق در مانـده در میــانه ی راه
ز نســـج آبلــــه پیـــــزار کی شود پینـه
زمانه ظالــم و عمــر عزیز در گـذر است
هُمــای بخت به ناچـــــار کی شود پینـه
به هر کجا و، به هر وقت نیک و بد باشد
ستـم کشان و ستمگار کی شود پینـه
دلِ که پـاره شـــد و، رنـــجِ انتـظار کشید
به ســـوزن مــــژه ی یار کی شود پینـه
مقــام و منصبِ هر که بوُد بجـای خودش
کمالِ عالـــم و خــــر کار کی شود پینـه
میان روزِ خوش و، شام غم تفاوتی است
ندای شــــــاد و عـــزادار کی شود پینـه
گذر ز رنگ دویی هرچه است آن میـباش
که غــازه بر لب و رخسار کی شود پینـه
لحـــــــاف ترکیء مکر و دغـای بیخـردان
به جامه ی تنِ ســـــرکار کی شود پینـه
شکوه شـــــاه و نیـاز گــــدا برابر نیست
اسیــــر ِ جنگ و سپهدار کی شود پینـه
مکن حسودی به محمود در بیـانِ سخن
که طبـع نـــازک و اجبــار کی شود پینـه
---------------------------------
پنجشنبه 22 عقرب 1393 هجری آفتابی
که برابر میشود به 13 نوامبر 2014 میلادی
ســـــــــرودم
احمد محمود امپراطور
افغانستان
گل شکسته به گلـــــزار کی شود پینـه
به پای عاشق در مانـده در میــانه ی راه
ز نســـج آبلــــه پیـــــزار کی شود پینـه
زمانه ظالــم و عمــر عزیز در گـذر است
هُمــای بخت به ناچـــــار کی شود پینـه
به هر کجا و، به هر وقت نیک و بد باشد
ستـم کشان و ستمگار کی شود پینـه
دلِ که پـاره شـــد و، رنـــجِ انتـظار کشید
به ســـوزن مــــژه ی یار کی شود پینـه
مقــام و منصبِ هر که بوُد بجـای خودش
کمالِ عالـــم و خــــر کار کی شود پینـه
میان روزِ خوش و، شام غم تفاوتی است
ندای شــــــاد و عـــزادار کی شود پینـه
گذر ز رنگ دویی هرچه است آن میـباش
که غــازه بر لب و رخسار کی شود پینـه
لحـــــــاف ترکیء مکر و دغـای بیخـردان
به جامه ی تنِ ســـــرکار کی شود پینـه
شکوه شـــــاه و نیـاز گــــدا برابر نیست
اسیــــر ِ جنگ و سپهدار کی شود پینـه
مکن حسودی به محمود در بیـانِ سخن
که طبـع نـــازک و اجبــار کی شود پینـه
---------------------------------
پنجشنبه 22 عقرب 1393 هجری آفتابی
که برابر میشود به 13 نوامبر 2014 میلادی
ســـــــــرودم
احمد محمود امپراطور
افغانستان
۱۳۹۳ آبان ۲۱, چهارشنبه
۱۳۹۳ آبان ۲۰, سهشنبه
مشاعره
درود ها و تحیات قلبی خود را خدمت سروران؛ خبره گان، عزیزان و صاحبدلان تقدیم میدارم.
شب گذشته با شاعر والاگهر و بلند قریحه جلالتمأب محمد نعیم جوهر به استناد وزن و قافیه غزلی را که چند روز پیش سروده بودم
( عشــق مــرا ســوی جنون می کشد
در سری راهی تو به خون می کشد )
در صفحه ای اجتماعیم مشاعره بدیهه نمودیم، خواستم شما بزرگوارن را نیز از این لحظات شیرین که داشتیم با خبر سازم.
دوشنبه شب 19 عقرب 1393 هجری آفتابی
که برابر میشود به 10 نوامبر 2014 میلادی
---------------------------------------------------------------
((((((((((((((((((((((((((((((((جریان مشــاعره )))))))))))))))))))))))))))))))))
عرض سلام وادب....!
-----------------------
نغمــــــــهٔ فریــــــاد و فغانِ مرا
دردِ تو از سینه بیرون می کشد
عاقبــــــت از دستی جفا ها یار
قامتی من پیــکر نون می کشد
جوهــــــر بیچاره ز هجــــرانِ تو
از جگرِ سوختـه خون می کشد
جوهر
----------------------------------
دورد به شاعر گرانقدر و بدیهه سرا عالجناب محمد نعیم جوهر که آوازه ی سحر گفتارش مرز شرق و غرب را شکسته و در محور کهکشان بیدلی راه می پیماید.
جوهـــر و محمود بر یــــــاد رخش
نشه ای تریاک و افیون می کشد
امپراطور
------------------------------------
جوهر و محمود به فرمان تو
یک رقم آواز بیرون می کشد
جوهر
------------------------------------
از کلامی جوهــــــر شیــرین سخن
مهوشان صد جلوه موزون می کشد
امپراطور
--------------------------------------
خامـــهٔ( محمود )برای( جوهر) اش
دجله را چون رودِ آمــون می کشد
جوهر
--------------------------------------
اکه جان برقرار باشید
شب گذشته با شاعر والاگهر و بلند قریحه جلالتمأب محمد نعیم جوهر به استناد وزن و قافیه غزلی را که چند روز پیش سروده بودم
( عشــق مــرا ســوی جنون می کشد
در سری راهی تو به خون می کشد )
در صفحه ای اجتماعیم مشاعره بدیهه نمودیم، خواستم شما بزرگوارن را نیز از این لحظات شیرین که داشتیم با خبر سازم.
دوشنبه شب 19 عقرب 1393 هجری آفتابی
که برابر میشود به 10 نوامبر 2014 میلادی
---------------------------------------------------------------
((((((((((((((((((((((((((((((((جریان مشــاعره )))))))))))))))))))))))))))))))))
عرض سلام وادب....!
-----------------------
نغمــــــــهٔ فریــــــاد و فغانِ مرا
دردِ تو از سینه بیرون می کشد
عاقبــــــت از دستی جفا ها یار
قامتی من پیــکر نون می کشد
جوهــــــر بیچاره ز هجــــرانِ تو
از جگرِ سوختـه خون می کشد
جوهر
----------------------------------
دورد به شاعر گرانقدر و بدیهه سرا عالجناب محمد نعیم جوهر که آوازه ی سحر گفتارش مرز شرق و غرب را شکسته و در محور کهکشان بیدلی راه می پیماید.
جوهـــر و محمود بر یــــــاد رخش
نشه ای تریاک و افیون می کشد
امپراطور
------------------------------------
جوهر و محمود به فرمان تو
یک رقم آواز بیرون می کشد
جوهر
------------------------------------
از کلامی جوهــــــر شیــرین سخن
مهوشان صد جلوه موزون می کشد
امپراطور
--------------------------------------
خامـــهٔ( محمود )برای( جوهر) اش
دجله را چون رودِ آمــون می کشد
جوهر
--------------------------------------
اکه جان برقرار باشید
دانش و فهــم و هنـر در هـر کجا
گنــج را از خاک قارون می کشد
امپراطور
------------------------------------
قسمتِ نا مهــــــــربانِ بختِ من
دیدنی هـــا را دگرگون می کشد
جوهر
------------------------------------
درود بزرگوار....!
آتشـــــی عشقِ که دارم در جگر
از دماغــــم دود قلیون می کشد
امپراطور
------------------------------------
محمــــودا بی بند و بارهایِ خلق
پای دشمن را ز قانون می کشد
جوهر
------------------------------------
ملتی درمـــــــانده ی ما، در وطن
رنج شادی باز و میمون می کشد
امپراطور
-------------------------------------
خامــــهء محمود من در پخته گی
واژه را از جیب مضمـون می کشد
جوهر
-------------------------------------
ابیات زیبایت نوازشم می کنم اکه جان.!
تن به تقـــــــــدیر الهیء داده ایم
نــاز مـا را ذات بی چون می کشد
امپراطور
-------------------------------------
دستی بی باکِ فلک بـــــار دیگر
ساغر ما را پُــر از خون می کشد
جوهر
------------------------------------
اکه جان به طبع نشه خرام شما درود ها...!
صورت خود را پــــری رو از حیـــا
در نقــــــــابِ شام اکسون می کشد
امپراطور
-----------------------------------
غم مخــــور ای (امپراطورِ) عزیز
ناز ما را چرخِ گـردون می کشد
جوهر
-----------------------------------
شهنشاه شعر و ادب میهنم جوهر صاحب ساغر آرزو هایتان لبریز از باده عشق بادا.
مرکب شاه از سر شوق و هوس
لب گزیدن های خاتون می کشد
امپراطور
------------------------------------
هر چــه می خواهد دلِ تنگـت بگو
نازِ سنگ را فرقِ مجنون می کشد
جوهر
-------------------------------------
مگذر از امـــــروز، فـــردا را که دید
یــــــــار اینجـا ناز اکنون می کشد
امپراطور
-------------------------------------
تیـــغ جوهر دار خود را جوهــــرم
بر سری نابخرد و دُون می کشد
امپراطور
------------------------------------
بس بوُد بی رحم این چرخ فلک
روغن ما را چو زیتـون می کشد
امپراطور
------------------------------------
از جگر خون میــــرود، از دیده، هم
چاشنـــــی عشق زرغون می کشد
امپراطور
-------------------------------------
در اخیر با نوازش معنوی دوستان گرانقدر و فرهیخته
محترمه استاد مریم امینیان؛
دوکتورس وحیده اطبای
و محترمه بانو Nooria Hudalla مشاعره من با محترم جوهر به پایان رسید.
*************************************************************
درودها بر این طبع لطیف و ذوق سلیم شما دوست نیک سرشت و صاحبدل ...بی ملال وجودتان ، پر توان قلمتان.
عشق یکسـان ناز درویش و تـوانگر می کشـد
این تـرازو سـنگ و گوهـر را برابر مـی کـشـد
آفـتــاب روز مـحـشـر بــیـشـتـر مـی سـوزدش
هرکه اینجا درد و داغ عـشق کـمتر می کـشـد
مریم امینیان
از کشور ایران
----------------------------------------------------
بسيار مشاعره عالي و جالب !
براي هر دو دوست دانشمند وشاعران گران أرج میهنم كاميابي وسر فرازي آرزو دارم .
وحیده اطبای
از کشور آلمان
----------------------------------------------------
شعر از زمرۀ آفریدههای انسان است که در پهنۀ گیتی و در درازنای زمان، همواره انسانها را با فسونکاریهایش در بند سحر داشتهاست. شعر سخنی است که از دل میخیزد و لاجرم بردل مینشیند. شعر جوشش جان است و خروش دل که همواره در بستر زمان، بر مسند شکوهمندش در تبلور بودهاست. شاعران بزرگ منش وطنم محترم جوهر و امپراطور عزيز را هزار ها درود.......
Nooria Hudalla
از کشور آلمان
۱۳۹۳ آبان ۱۹, دوشنبه
۱۳۹۳ آبان ۱۸, یکشنبه
عشق مرا سوی جنون می کشد
عشق مــــرا ســـــوی جنون می کشد
در ســری راهی تـو به خون می کشد
درد که از هجــــــر تـــو دارد تنــــــم
دل ز همـــه کـــرده فـــــزون می کشد
عطـــــر تو تا میــــــرسدم در دمـــاغ
از دلـــــــم آرام و ســـــکون می کشد
گلشـن زیبــــــای رخت ای پــــــــری
خِنــگ خـــــرد را به حرون می کشد
از ســـــر و تـــا ناخن پـــــــا ناوکـــم
این طپـش سینــــــه جفـــون می کشد
طبــع من از سرکشـــی وضع خویش
آتـــــش خــــــود را ز درون می کشد
بحــــر غــــریونده ی ســــــودای من
خار و خس از خویش برون می کشد
اهل دل از رنگ دویــی فــــارغ است
اطلــس و هـــــم بوقلمــــون می کشد
گـــــــر نمک از کـــان قنــــاعت رسد
آدمــــــی از جمـــــع زبــون می کشد
حلقه ی عشــــاق جهـان جای ماست
محمود از این بــزم جبــون می کشد
----------------------------------------
یکشنبه 18عقرب 1393 هجری آفتابی
که برابر میشود به 09 نوامبر 2014 میلادی
ســـرودم
احمد محمود امپراطور
در ســری راهی تـو به خون می کشد
درد که از هجــــــر تـــو دارد تنــــــم
دل ز همـــه کـــرده فـــــزون می کشد
عطـــــر تو تا میــــــرسدم در دمـــاغ
از دلـــــــم آرام و ســـــکون می کشد
گلشـن زیبــــــای رخت ای پــــــــری
خِنــگ خـــــرد را به حرون می کشد
از ســـــر و تـــا ناخن پـــــــا ناوکـــم
این طپـش سینــــــه جفـــون می کشد
طبــع من از سرکشـــی وضع خویش
آتـــــش خــــــود را ز درون می کشد
بحــــر غــــریونده ی ســــــودای من
خار و خس از خویش برون می کشد
اهل دل از رنگ دویــی فــــارغ است
اطلــس و هـــــم بوقلمــــون می کشد
گـــــــر نمک از کـــان قنــــاعت رسد
آدمــــــی از جمـــــع زبــون می کشد
حلقه ی عشــــاق جهـان جای ماست
محمود از این بــزم جبــون می کشد
----------------------------------------
یکشنبه 18عقرب 1393 هجری آفتابی
که برابر میشود به 09 نوامبر 2014 میلادی
ســـرودم
احمد محمود امپراطور
۱۳۹۳ آبان ۱۷, شنبه
۱۳۹۳ آبان ۱۵, پنجشنبه
به کابل میروم
به جواب استقبالیه من
شاعر بزرگوار اکه نازنینم محترم محمد نعیم جوهر چنین نوشتند
شاعر بزرگوار اکه نازنینم محترم محمد نعیم جوهر چنین نوشتند
از درِ غربت سرای دل به کابل می روم
در دیـارِ عـا شقـانِ پـاکِ بیـدل می روم
در دیـارِ عـا شقـانِ پـاکِ بیـدل می روم
میروم در سر زمینِ امپراطورانِ شرق
دیـدن (محمودِ)خودبا دستهٔ گل میروم
دیـدن (محمودِ)خودبا دستهٔ گل میروم
گـر خـدا خواهدکنم دیـدار استـادِ بزرگ
نزدِسلطانِ زمان افشانده کاکُل میروم
نزدِسلطانِ زمان افشانده کاکُل میروم
من همان بیچارهٔ هردم شهیدم ای فلک
کز پی دیــدارِ رویش تا به زابل میروم
کز پی دیــدارِ رویش تا به زابل میروم
قسمتِ دیــوانــه را آخر رهـا ـکردم ز دل
بـا خرِ لنگِ زمـانـه سوی منزل میروم
بـا خرِ لنگِ زمـانـه سوی منزل میروم
بهر دیــدارِ رخِ مــاه پیــکر ی شغنانیم
پا برهنه از شبرغان تا سرِ پل می روم
جوهرِ فرمان روای آشتیم من هنوز
بدونِ تیر وتفنگ دنبالِ قاتـل میروم
---------
پا برهنه از شبرغان تا سرِ پل می روم
جوهرِ فرمان روای آشتیم من هنوز
بدونِ تیر وتفنگ دنبالِ قاتـل میروم
---------
محمد نعیم جوهر
06/11/214
06/11/214
۱۳۹۳ آبان ۱۴, چهارشنبه
مُلک معانی
به استقبال دوست خردمند؛ شاعر والاگهر، برادر عزیز و بزرگوارم جلالتمأب
محترم محمد نعیم جوهر
که عزم سفر به کشور را دارند و اولویت سفرش شان را دیدار من عنوان نمودند سرودم.
محترم محمد نعیم جوهر
که عزم سفر به کشور را دارند و اولویت سفرش شان را دیدار من عنوان نمودند سرودم.
----
جـان و جانــــانه و آن یـــار کهن می آید
جوهـــر ِ مُلک معـــــانی به وطن می آید
میرسد عطرِ گل عشق و نسیـــمِ سحری
فصل سبـــزینِ بهـــــاران و چمن می آید
غنچـه های خرد از سحِر طبـعِ موزونش
به ســر شـاخ چو بلبل به سخن می آید
آشیــــان داردی در قــــاف کمالات و هنر
به تماشــا دلـــی سوختــــه تن می آید
سوی پامیـــــر بلند مرتبـه و لعل بدخش
کــــوهِ المــــــــاسِ ادب، دُر یمن می آید
به چمن زار وطن بعد گذشت چند سال
سر و سرمست تک آهوی ختن می آید
گل سوری وشقایق شده مست و مخمور
پارســـا دامن این دشــت و دمن می آید
هست آرامشی روح و تن من گفتـــهء او
یدی بیضـــا دمی عیسی به بدن می آید
شــــاد گردد دل محمود به دیـدار رخ اش
داروی غصـــــه و انجــــــام محن می آید
----------------------------
چهارشنبه 14 عقرب 1393 هجری آفتابی
که برابر میشود به 05 نوامبر 2014 میلادی
ســــــرودم
احمد محمود امپراطور
جـان و جانــــانه و آن یـــار کهن می آید
جوهـــر ِ مُلک معـــــانی به وطن می آید
میرسد عطرِ گل عشق و نسیـــمِ سحری
فصل سبـــزینِ بهـــــاران و چمن می آید
غنچـه های خرد از سحِر طبـعِ موزونش
به ســر شـاخ چو بلبل به سخن می آید
آشیــــان داردی در قــــاف کمالات و هنر
به تماشــا دلـــی سوختــــه تن می آید
سوی پامیـــــر بلند مرتبـه و لعل بدخش
کــــوهِ المــــــــاسِ ادب، دُر یمن می آید
به چمن زار وطن بعد گذشت چند سال
سر و سرمست تک آهوی ختن می آید
گل سوری وشقایق شده مست و مخمور
پارســـا دامن این دشــت و دمن می آید
هست آرامشی روح و تن من گفتـــهء او
یدی بیضـــا دمی عیسی به بدن می آید
شــــاد گردد دل محمود به دیـدار رخ اش
داروی غصـــــه و انجــــــام محن می آید
----------------------------
چهارشنبه 14 عقرب 1393 هجری آفتابی
که برابر میشود به 05 نوامبر 2014 میلادی
ســــــرودم
احمد محمود امپراطور
۱۳۹۳ آبان ۱۱, یکشنبه
بدیهه
از دست به سرت دلم پُریشان گشته
مرغِ دلِ من به سینـــــه بریان گشته
ای کـاش نصیبِ من شود درد وغمت
گل موره ی دیـــــــده ام بگریان گشته
-----------------------------
بداهه
با عرض حرمت جوهر
مرغِ دلِ من به سینـــــه بریان گشته
ای کـاش نصیبِ من شود درد وغمت
گل موره ی دیـــــــده ام بگریان گشته
-----------------------------
بداهه
با عرض حرمت جوهر
بجواب بداهه جوهر بزرگوار
در جوهــــــر معنی نور ِ گلفام تویی
شیرین سخن و بداهـــه پیغام تویی
قوت دهی این شکسته دل میباشی
هم زیور و هم شوکت و الهام تویی
------------------------------
بداهه
با سپاس و احترام
امپراطور
______________
نا پخته ی،پختـــه تر ز هــر خام تویی
رنگین سخن و پیـــــــرو خیام تویی
محمود صفت دراین جهـــانِ پُر غم
بر درد ِ دلــــــــــم دوای آرام تویی
-----------------------------بداهه
جوهر
دُردی کشی تنگی باده و جام تویی
در جوهــــر عشق شــور الهام تویی
نا پُختـــه و پُختـــه از سخن دانی تو
داننــــد که در بداهــــــه پدرام تویی
-----------------------------
بداهه
امپراطور
بر نالـــــه ی دل گرفتـه پیغام تویی
بر شعـــر شکسته پایم الهام تویی
یوسف صفتِ زمانه ی، ای محمود
محبوب ِ فرشتــه ی درِ شام تویی
-----------------------------
بداهه
جوهر
دل دهی و دل افروز و دل آرام تویی
در چتری دلم ستاره ای شام تویی
شادم که به جوهر تو هستم مایل
در شعر و ترانـــه رنگِ الهام تویی
-----------------------------
بداهه
امپراطور
در جوهــــــر معنی نور ِ گلفام تویی
شیرین سخن و بداهـــه پیغام تویی
قوت دهی این شکسته دل میباشی
هم زیور و هم شوکت و الهام تویی
------------------------------
بداهه
با سپاس و احترام
امپراطور
______________
نا پخته ی،پختـــه تر ز هــر خام تویی
رنگین سخن و پیـــــــرو خیام تویی
محمود صفت دراین جهـــانِ پُر غم
بر درد ِ دلــــــــــم دوای آرام تویی
-----------------------------بداهه
جوهر
دُردی کشی تنگی باده و جام تویی
در جوهــــر عشق شــور الهام تویی
نا پُختـــه و پُختـــه از سخن دانی تو
داننــــد که در بداهــــــه پدرام تویی
-----------------------------
بداهه
امپراطور
بر نالـــــه ی دل گرفتـه پیغام تویی
بر شعـــر شکسته پایم الهام تویی
یوسف صفتِ زمانه ی، ای محمود
محبوب ِ فرشتــه ی درِ شام تویی
-----------------------------
بداهه
جوهر
دل دهی و دل افروز و دل آرام تویی
در چتری دلم ستاره ای شام تویی
شادم که به جوهر تو هستم مایل
در شعر و ترانـــه رنگِ الهام تویی
-----------------------------
بداهه
امپراطور
۱۳۹۳ آبان ۱۰, شنبه
فردوس خیال
ای عشق بیـــا کـذب و دغا را بـِشکن
از آیینــــه هــــــا رنگی جلا را بـِشکن
از خــوان کــــرم بـــده و ارزان میـدار
این محنت کاســــــه ی گدا را بـِشکن
بربنــد سـری دشمن مــا بر ســـر دار
بگشـــای گره و، عقـده ها را بـِشکن
معبــود یکی و؛ دل یکی، عشق یکی
سجاده بــِدر، قبــــــله نمـا را بـِشکن
تمدیـد دوباره کن تو فـــــردوس خیال
دست و، سـر و، پای بیوفا را بـِشکن
بر گیر تـو در حفــظ خودت زُورَق مـا
از قلــــزم و تـا مـــوج، بلا را بـِشکن
خـون دل من به پــای جانــــانه رسان
انــدر کف او رنـــگ حنــــا را بـِشکن
گر طالعـی خفتـــه ام نمی سازی بلند
از سـرو چمن، نــاز و اداء را بـِشکن
میکن تو به محمود رهی خویش صفا
این دغدغه ی صبح و مسا را بـِشکن
----------------------------------------
شنبه 10 عقرب 1393 هجری آفتابی
که برابر میشود به 01 نوامبر 2014 میلادی
سرودم
احمد محمود امپراطور
از آیینــــه هــــــا رنگی جلا را بـِشکن
از خــوان کــــرم بـــده و ارزان میـدار
این محنت کاســــــه ی گدا را بـِشکن
بربنــد سـری دشمن مــا بر ســـر دار
بگشـــای گره و، عقـده ها را بـِشکن
معبــود یکی و؛ دل یکی، عشق یکی
سجاده بــِدر، قبــــــله نمـا را بـِشکن
تمدیـد دوباره کن تو فـــــردوس خیال
دست و، سـر و، پای بیوفا را بـِشکن
بر گیر تـو در حفــظ خودت زُورَق مـا
از قلــــزم و تـا مـــوج، بلا را بـِشکن
خـون دل من به پــای جانــــانه رسان
انــدر کف او رنـــگ حنــــا را بـِشکن
گر طالعـی خفتـــه ام نمی سازی بلند
از سـرو چمن، نــاز و اداء را بـِشکن
میکن تو به محمود رهی خویش صفا
این دغدغه ی صبح و مسا را بـِشکن
----------------------------------------
شنبه 10 عقرب 1393 هجری آفتابی
که برابر میشود به 01 نوامبر 2014 میلادی
سرودم
احمد محمود امپراطور
شور عشق
با سپاس و امتنان از شاعره مستعد، دکلمه تور جوان کشورم
محترمه بانو سارا نایاب
که با التفات بیکران و علاقمندی خاص و بی آلایشانه ی خود
غزل منا به آهنگ حنجره زیبا خود آذین ظرافت هاو لطافت های معنوی نمودند.
محترمه بانو سارا نایاب
که با التفات بیکران و علاقمندی خاص و بی آلایشانه ی خود
غزل منا به آهنگ حنجره زیبا خود آذین ظرافت هاو لطافت های معنوی نمودند.
احمد محمود امپراطور
اشتراک در:
پستها (Atom)