شاعر: احمد محمود امپراطور |
برایم زندگی سبز است از رنگِ بهارِ تو
خمارم نشکند با یک عمر بودن کنارِ تو
به آرامش رسم در سرزمینِ پیکرِ عشقت
نمیگردم جدا تا مرگ از شهر و دیارِ تو
به زندانِ محبت سالها شد کردی محبوسم
الهی من رها هرگز نگردم از اسارِ تو
جگر در آتش و دل در تنورِ عشق می سوزد
لبان تشنه ام را تازه می سازد انارِ تو
به ایمای بدانی آخر گپ را عزیز من
کنم تحسين ذهن نکته سنج و هوشیارِ تو
طبیبِ دارو سازم درد ها را میکنم درمان
ولی داروی دردِ من بود چشمِ خمارِ تو
مثالِ مالیخولیایی کردی روز و حالم را
به هر جا میشود ترسیم حسنِ آشکارِ تو
بغل وا کن که من از سردی احساس دلگیرم
که من آرام گیرم در بنای اختیارِ تو
به خورشیدِ رخت وسواس عالم در دلم کردی
مرا برباد دادی صدقه ای پروردگارِ تو
نصيحت کم کن و خود را نزن در راه نافهمی
بود محمودِ سرکش عاشقِ دیوانه وارِ تو
------------------------
چهارشنبه دوم عقرب ۱۴۰۳ خورشیدی
که برابر میشود به 23 اکتبر 2024 ترسایی
سرودم
#احمد_محمود_امپراطور
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر