۱۴۰۳ مهر ۲۴, سه‌شنبه

مثنوی احمد محمود امپراطور

 

می تپد دل به سینه‌ی چاکم 

می شود خاک فهم و ادراکم

این چه روز و چه حال نامیمون 
این چه بیداد می کند گردون
 
ز هر طرف می رسد پیام بلا
ز هر طرف کوک گشته بانگ درا

نه کسی را کسی کند امداد 
نه کسی می شنود ز کس فریاد

آفتابم که سردی سرد شده 
نفسی آدمی نبرد شده 

مرد و زن مانده کنج خانه خویش
فارغ از آب و نان و دانه خویش

فقر بیداد میکند بیداد 
زندگی گشته گونه‌ی جلاد 

ساعت و روز و ماه شده برهم 
سال و ماه در حصارت ماتم

خلق آشفته حال و بخت نگون 
لحظه‌ی شادی مان فتاده به خون

جان داریم و لیک جانی نیست 
سفره‌ی است و لیک نانی نیست 

دل مان آرزوی آب کند 
چقدر زاری بر سراب کند

درد داریم و دردی بی درمان 
مرگ خواهیم کی رسد آسان
 
روی گشتانده اند از ما روی  
نه دگر سمت مانده است نه سوی

به جز از بارگاه حضرت دوست 
که جهان از کمال قدرت اوست

دگر هر چیز رفته از ید ما 
دگر اینجا نمانده ما و شما 

سخن عشق و مهر و الفت نیست
در محبت به غیر کلفت نیست

دل محمود پاره پاره بود 
آمده را دگر چه چاره بود
-------------------
شنبه ۲۴ میزان ۱۴۰۰ خورشیدی 
که برابر میشود به 16 اکتبر 2021 ترسایی 
سرودم 
#احمد_محمود_امپراطور 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر