۱۴۰۴ خرداد ۳۰, جمعه

بخنـــد و ناز کن و جلوه کن حصارم کن


شاعر احمد محمود امپراطور 
 

بخنـــد و ناز کن و جلوه کن حصارم کن

میان سینــــه ی خود تنگ در فشارم کن 

بگیر و بوسه بزن از لب و زبان و رخم 

به شعله های لبت ســــوز و داغدارم کن 

به پیچ نستــــرن خود به جسم مجنونم

ز جــــام لاله عــــرق ریــز و آبدارم کن 

ز عطر غنچـــه نارنگی تــازه کن حالـم

به طعــم گـرم نمک سود خود خمارم کن

به حلقـه حلقـه ی زلفت مــرا بزن پیوند

به عضو عضو تنت پیـــچ و بیقرارم کن

به نظم ناله ی احساس خود بخوان آهنگ

به رقص پیـــــکر و ترفنـــد استوارم کن

تو هر چه باده بریـــزی بریز می نوشــم 

تمـام جســـم خودت را به عشق بارم کن 

دماغ شــوخ و هوسبـاز من ببر از هوش 

تو با کـــرامت خود بـــاز هوشیـــارم کن

من از هـزار یکی خواهش خودم گفتـــم 

تو از هــــــزار همیــن را به اختیارم کن

تمــام خواست من در سخن نمــی گنجد

بیا و بیشتـــــر از هـــــر چه آشکارم کن

به عمق محور اندامت عشق میـــــورزم

تو تازه تازه نفس گیــــــــر و ابتکارم کن

به موج هرنگه ات غرق میشود محمود 

بیـــــا چو ساحل مقصـــود در کنارم کن 

-------------------------------------

سه شنبه 10 ثور 1398 خورشیدی 

که برابر میشود به 30 اپریل 2019 ترسایی

سرودم 

احمد محمود امپراطور




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر