۱۳۹۴ اردیبهشت ۱, سه‌شنبه

از گلشن تـو با نگهي چار ميروم


از گلشن تـــو با نگهـــي چـــار ميروم
با يک جهـان غصـــــه و ادبــــار ميروم
ديـگر مــرا تحمـل رنجي فـراق نيست
از خويش فارغــــم کن و بگــذار ميروم

اين سر که لايق سري زانوي تو نشد 
بهــــر نوازشش به ســـري دار ميروم
آغوش من ترانــــه اي تنهاي سر دهد
دردم بــده به عشق ســـــزاوار ميروم
در باور و يقين من هستــي چو ابتــدا
اين را بــدان که سخت گرفتــار ميروم
صحــرا نشين و باديــه پيما شوم دگر
ناليـــده من ز کوچــــه و بـــازار ميروم
در بين آتش است جگر و قلبِ عاشقم
گــوي که پـا برهنــه ســـرِ خار ميروم
دامــان من که پر شــده از خون انتظار
بس باشــدم از اين گل و گلـزار ميروم
جور آمدم بدرگه اي دارالشِفاي عشق
افسوس زخــم خـورده و بيـمار ميروم
در دامن کفن سـر خود مي کنــم پناه
شرمنـــده پيش خــالقِ جبـــار ميروم
تن پوش قبر من کنيد از لاله اي سياه
تا حشــر در غـــم تـو عــــزادار ميروم
حرفِ دلِ شکستـــه اي محمود را شنو
از اين جهـــان به عالــم اســرار ميروم
----------------------------
بامداد سه شنبه 01 ثور 1394 هجري خورشيدي
که برابر مي شود به 21 اپريل 2015 ميلادي
احمد محمود امپراطور
کابل/افغانستان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر