۱۳۹۳ اسفند ۲۴, یکشنبه

فریاد که این عقـــده ز دل وا شدنی نیست


فریاد که این عقـــده ز دل وا شدنی نیست

این زخــــم جگـر سوز مداوا شدنی نیست

از زمزمه ی اشک من این نکته شد حاصل

دیـــدار تو بـــر دیــده مهـیا شدنی نیست

آزردگی و نالـــه ی من تــــــا به سما رفت

لیـــکن بــدرِ گـوشِ تو نجـوا شدنی نیست

شامی که سرِ طالع ِمن سایه فکنده است

با هیچ صبــحِ روشنی فـردا شدنی نیست

مجنون شــده در کوچــه و بد نام ز عشقـم

غیـر از تو بمن دلبــــر و لیلا شدنی نیست

درغنچه ی لبهای تو صـد جوش بهار است

این فلسفـــه را حــــلِ معــما شدنی نیست 

نامت بدل و گـــوش و زبانــــم شده جاری

اســــم دیگری بر تو مسما شدنی نیست

ای سنـــگدلِ خودکشِ بیـــگانه پرستــــم

قلب تو بمن نـــرم چو حلوا شدنی نیست

داری خبـــر از حـــالِ بد و شیـــون محمود

امـــا به دلت غلغــــــله بر پا شدنی نیست
------------------------------

شنبه 23 حوت 1393 هجری خورشیدی

که برابر میشود به 14 مارچ 2015 میلادی

ســــــــــــرودم

احمد محمود امپراطور

کابل/افغانستان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر