۱۳۹۴ فروردین ۱۰, دوشنبه

محمد یوسف خسته زاده و احمد محمود امپراطور

دیدار امروزم از شاعر و نویسنده گران ارج کشور محمد یوسف خسته زاده
فرزند مولانا خال محمد خسته شاعر، نویسنده، تذکره نگار،
خطاط و ژورنالیست توانا افغانستان.
که با لطف و مرحمت بیکران شان چندی پیش از من  دعوت نمودن
تا لحظات باهم صحبت داشته باشیم که منم
با کمال میل و ارادت فراوان پذیرفتم و امروز سعادت آن نصیبم شد.
 جناب محترم یوسف خسته زاده صاحب از  خاطرات و چشم دید های
پدر بزرگوار شان ( مولانا خال محمد خسته ) برایم
با حوصله مندی و ظرافت خاص بیان کردن که واقعاً برایم
آموزنده و باارزش بود و چند اثر که تازه از مولانا بزرگ

به  چاپ رسیده بود با خلوص نیت و همدلی برایم اهداء
نمودند که از ایشان کهکشانها ممنون و مشکورم. 




دوشنبه 10 حمل 1394 هجری خورشیدی
که برابر می شود به 30 مارچ 2015 میلادی
احمد محمود امپراطور
کابل/افغانستان

۱۳۹۴ فروردین ۸, شنبه

مشاعره فی البدیه جوهر، امپراطور و رکین

دورد ها و تحیات نیک و پسندیده خود را خدمت خبره گان،
سروران و صاحبدلان از  ژرفاهای قلبم تقدیم میدارم..!
بدینوسیله به تمامی عزیزان و دوستدارنم که در هر گوشه
و کنار جهان بسر میبرند
فرارسیدن بهار نو ، جشن طبیعت
و سال 1394 هجری خورشیدی را تبریک و تهنیت

گفته و آرزوی صحتمند و بهروزی می نمایم.
شب گذشته مورخ 06 حمل 1394 خورشیدی پس از نشر غزل:
این خــــزان نوبهـار خواهد شد
دلبــــرم آشــــــکار خواهد شد
 در صفحه  اجتماعیم از طرف دوستان عزیز
و بی آلایشم مورد تحسین و تمجید فراوان قرار گرفت.
برای شما عزیزانم معلوم است که اکثراً من
و  شاعر والاگهر جناب محترم محمد نعیم جوهر
مشاعره فی البدیه در بعضی از صفحات اجتماعی دارم
و این غزل نیز طرف مشاعره فی البدیه قرار گرفت
که دوست گران ارج مان
محترمه بانوی سلطانه رکین هم حضور داشتند.
خواستم این مکاتبه زیبا و بیاد ماندی را
از طریق وبلاکم  به کلیه دوستانم شریک سازم،
 امید مورد توجه شما بزرگواران قرارگیرد.

امپراطور 



شما و جریان مشاعره فی البدیه
باعرض سلام به سلطان سر زمین عشق...

فی البدیه

آخر از گـردِ صفره ای محمود

جوهر، آیینــه دار خواهد شد


جوهر


درود به اکه بزرگوارم محترم محمد نعیم جوهر صاحب..!

فی البدیه


ز کلامی بلندِ جوهــــــــر عشق

دشت و کوه لاله زار خواهد شد


امپراطور


دورد به محمود عزیزم...

فی البدیه


عاقبت مشت خاکم ای محمود

سر راهت غبــــــار خواهد شد

جوهر


فی البدیه

اکه جان.........!


جوهــــر ملک بخـــردان آخـــر

بیــــــدل روزگـــار خواهد شد


امپراطور


فی البدیه

 زسخن های هر دو مسند شعر

دل دیوانــه من بیقرار خواهد شد


رکین

برکت ببینی بانوی هنر و ادب..!

فی البدیه


طبعِ سلطانــــه را بنـــــــــازم من

مست و بی می خمار خواهد شد


امپراطور


محمودم بسلامت باشد....

فی البدیه


روز بـــازخواست حق فرخنــــده

اژدهـــار هـــا چو مــارخواهد شد


جوهر


فی البدیه

جوهـــر و احمـــدم که یار باشد

حرف کنـــــگم شکارخواهد شد


رکین


زنده باشی اکه جان زنده ام کردی..

فی البدیه


ریشه در سنـگ کی کند اقبال

گل خشکیــده خار خواهد شد


امپراطور


بانوی باوقار محترمه سلطانه رکین بهروز باشید.

فی البدیه


غـم مخــور ای رکیـن با همت

قامتت استــــــوار خواهد شد


امپراطور


فی البدیه

آهـــی پر سوزی بیگنــــاهانم

خنجـــر ذوالفقـــار خواهد شد


جوهر


فی البدیه

ز سری لطفِ جوهـــر و احمد

این زمستان بهـار خواهد شد


رکین


ای اکه جانم...

شف و کوف کی کنــد اثر اینجا

تعـــــویضت نابکار خواهد شد


امپراطور


سپاس رکین بانو.....

فی البدیه


پــــای زاغ از چمن شود کوتاه

جای قمری و سار خواهد شد


امپراطور


فی البدیه

راز نا گفتـــــــه دلت محمـود

به همــــه آشکارخواهد شد


جوهر



فی البدیه

اینقـــــــــدر شکوه ها نباید کرد

دستگیرت خداوندگار خواهدشد


رکین


اکه جان زنده باشی................

فی البدیه


روز آید که پست و بی همه چیز

پیش مـــــردم حمار خواهد شد


امپراطور


فی البدیه
تاب سلطان کجا پیش تو است

روی شرمنـــده، یار خواهدشد


رکین


فی البدیه

به تو سلطانــه رکیــن گویـــم

قـــدر تو بی شمار خواهد شد


امپراطور


مرحبا به طبع بیدلیت محمود جان.........

فی البدیه


شکوه از جوهـــــر زمانه مکن

زهر مارهـــم بکار خواهد شد


جوهر


فی البدیه

ترسم از اشـک و ناله ای جوهر

همــــه جا جویــبار خواهد شد

امپراطور


بی سیلاب و بی قافیه گفتم چند چیزی معذورم دارید بزرگواران..

فی البدیه


من روم فکــــرخود کفن سازم

هرگپـــم داغــــدارخواهد شد


رکین


فی البدیه

ز غمی جفت و طاق آمــدنت

کار و بارم قمــــار خواهد شد


جوهر


بهار شدم از ابیاتت اکه جانم..

فی البدیه


بزن اینجــــا فلاش و طاس دگر

زندگانی گــــــــذار خواهد شد


 امپراطور


فی البدیه


مجلس گرم شان خــــراب نکن

حــــرف حق بیشمارخواهد شد


رکین


فی البدیه


بانو سلطانه طبـع تان زیباست

روزی با ابتــــــــکار خواهد شد


امپراطور


فی البدیه


قصه ای ما و تو دراین عالـــــم

اکه جانــــــم شعار خواهد شد


جوهر


فی البدیه

خیر ببینی برکت ببینی اکه جان......


شاهی ملکِ ادب در این دوران

جوهــر با وقـــــــار خواهد شد


امپراطور



فی البدیه

 لطف دوستان خویش مدیونم

حرف راست ماندگار خواهد شد

رکین


فی البدیه

بارِ دیگر ز داغ های دلـــــــــم


هــــر طرف لاله زار خواهد شد


جوهر


فی البدیه

اکه جان......!


روزی آیــــم به دیدنت آلمـــان

منزلت بیــــــرو بار خواهد شد


امپراطور



فی البدیه

عمرت دراز و تنت صحت دوست ارزشمند و حکیمم...!


شعر سلطانه رکین آخـــــر

بر من خوشگوار خواهد شد


امپراطور



فی البدیه

گر بیــــــــایی کنار من روزی

دل من شهسـوار خواهد شد


جوهر



فی البدیه

اولین شعـــــــر من دراز نبود

شایـــــدم ماندگارخواهد شد


رکین


فی البدیه

وقتی نالیـــــــــدن دل جوهر

محمـــــودم انتظار خواهد شد


جوهر


فی البدیه

به کنـــــــار و برت ز یار و رفیق

همگی شان قطار خواهد شد


امپراطور


فی البدیه

با همین طـــرز صحبتش آخر

سر جوهــــر بدار خواهد شد


جوهر



خدا نکند سرت در پناه خداوند........

فی البدیه


از کمال سخن ســـــرایی تو

طفل من نیســوار خواهد شد


امپراطور


فی البدیه

رفت رکین ز جمع دوستانش

طعنه اش بیشمار خواهد شد


رکین



فی البدیه

خوش باشی و آسوده بانو رکین.!


مرو اینجا همه ز اهل دل اند

هر یکی پرده دار خواهد شد


امپراطور

فی البدیه

عوض نالــــه های شهنایی

ساز ماتـــم ستارخواهد شد


جوهر

فی البدیه


پاینده باشی اکه جانم......

شوخی بی بند و بار مجلس غیر

دور از ننگ و عــــــار خواهد شد


امپراطور


فی البدیه

پوره دانــم ز دستت ای محمود

کار و بارم هـــــــزار خواهد شد


جوهر


فی البدیه

آخ هی............


نظــــرِ لطفِ جوهـــــر ِمعنی

برِ من اشتـــهار خواهد شد


امپراطور


فی البدیه

وقت رفتن بخــانه نزدیک است

شیف کارخانـــه قارخواهد شد


جوهر

خداحافظ محمود جان



فی البدیه

رهی نزن شیف قدر می داند

بری تو او بـــــــرار خواهد شد


امپراطور


شاعر والاگهر اکه بزرگوار محترم محمد نعیم جوهر از سخنان شیرین و بداهه شما و

بانوی ادب و هنر محترمه سلطانه رکین با پسندیده

ترین ابیات و واژگان تشکر و امتنان می نمایم.

برای شمایان و کلیه عزیزان و دوستان صحتمندی و بهروزی تمنا دارم.

شاد و کامگار باشید.

بدورد.......


فی البدیه

جنگ در میهن پــــر از دردم

کوتــــه و اقتصار خواهد شد


امپراطور

ختم مشاعره فی البدیه



۱۳۹۴ فروردین ۶, پنجشنبه

دست خطِ یادگار


این خــــزان نوبهـار خواهد شد
دلبــــرم آشــــــکار خواهد شد
شب تاریــک و بخت نافـــرجام
روشـــن و برقـــرار خواهد شد
جــای نومیـــــد را امیـــد آیـــد
نگــه بر چشـم چار خواهد شد
طالــــع برگشتـــگان عالـــم را
لطف حق سایه دار خواهد شد
ظالمـــــانِ ستمـــــگری دوران
بســــــر چــوب دار خواهد شد
آهی مظلـــوم بی کـس و تنها
صــاحبِ اقتــــــدار خواهد شد
ســـــرزمین دلاوارن معیـــــن
آری از بی وقـــــار خواهد شد
سنگ سنگِ غـرور کشور من
بجهـــان افتــــخار خواهد شد
رشتـــه هــای محبت از هرجا
محــکم و استــوار خواهد شد
دل دیوانــــه ام چو مرغ اسیـر
به قــدومش نثــار خواهد شد
کاغـــذ درد نامـــه ای محمود
دست خطِ یــادگار خواهد شد

---------------------

پنجشنبه 06 حمل ( فروردین ) 1394 هجری خورشیدی
که برابر میشود به 26 مارچ 2015 میلادی
سرودم
احمد محمود امپراطور

۱۳۹۴ فروردین ۴, سه‌شنبه

جاهل دوُن اگـــر ملا باشد


جاهل دوُن اگـــــــــر ملا باشد
محشر فتنـــــــــه برملا باشد
دین بدست سخیــف اگر افتد
ظلــــم و بیــــداد و ناروا باشد
بوفا عهـــد کی تــــــوان کردن
جلب پست و بی حیــــا باشد
رمــــه ای گوسفنــــــد پندارد
مردمــــــان که بـــا صفا باشد
لقمــه جوی و کثیف و بیمقدار
در پـــیء جیفــــه چار پا باشد
ظاهر آرایی خود پسند و رجیم
ولــــد و زانـی پیشـــــــوا باشد
به لب حرف قــرآن به دل کینه
فـــکر و ذکــر کار نابجـــا باشد
راستی نیست در بیان و عمل
تیــر خم خورده کــج ادا باشد
معــدن کبـــر و آسمــان منی
نعــوذبالله فقـــط خـــدا باشد
ریش و عمامـــه بایــد آتش زد
هرچـــه در زیـــر این بلا باشد
خون مظلـوم کی شود پرسان
تاکه بی رحمی و جفـــا باشد
دست بردار و نالــــه کمتر کن
محمود از بد عمــل جدا باشد

-----------------------------

سه شنبه 04 حمل ( فروردین) 1394 هجری خورشیدی

که برابر میشود به 24 مارچ 2015 میلادی
سرودم
احمد محمود امپراطور

۱۳۹۳ اسفند ۲۹, جمعه

جشن طبیعت مبارک


امــــروز که سال نو ز سر می آید
گل غنچه بدست سیم بر می آید
زین فصل بهــار با همه شادی ها
در قسمت من خون جـگر می آید

---------------------------
امپراطور


فی البدیه

نوروز که بى شورو شرر مى آید
با گلبنِ شوخِ خوش کمر مى آید
تشویش مکُن عزیزو محمودِ دلم
آن یار خودش به پاو سر مى آید

--------------------------

فروغ
امپراتور عزیز سال نو و نوروز عالم مبارک باشد
فی البدیه

خورشید فروغ خوش خبر می آید
در گلشن و باغِ پر شجـــر می آید
از پرتو حسن و زیـــــور ملک خرد

شام سیه رفته و سحر می آید


------------------------

امپراطور
درود به حضرت استاد حسن شاه فروغ صاحب.!
فرارسیدن جشن طبیعت را به شما و کلیه عزیزان
و سروران تبریک و تهنیت میگویم.

هدیه بهاری



امپراطور گرامی شاعرجوان، توانا و افتخار فارسی زبانان :
همه روز های زندگی تان بهاری و شگوفه های امید تان بارور،
به امید روزیکه در کشور گل لبخند بروی لبهای هموطنانم
نقش بسته و قطرهء خونی درین دیاربه ناحق و ظالمانه ریخته نشود.
سال پر ازبرکت ، خیر و سلامتی و در فضای صلح و آرامش برای شما ،
دوستان و هم میهنانم آرزو دارم .ایام بکام و موفق باشی.
هدیه مرا بپذیرید.


سلطانه رکین
-------------------------------------------------------- 

کلک بهزادی را تو کاشانه
به دلت خفته راز و افسانه
سر بلند بــاد نام نامی تو
پادشاهی رکـین، سلطانه

-----------
امپراطور

بانوی عزیزالقدر، نویسنده و نقاش چهره دست کشورم
محترمه سلطانه رکین درود ها و تمنیات نیک و قلبی منا
با لطف بی انتها و بی بدیلتان پذیرا شوید.
این همه بزرگ منشی و مهربانی معنوی که در حق بنده نموده اید
بزرگ تر از واژه گان تشکر و امتنان است.
باید جملات ناب در خور این همه کمالات و
نوازشش و هنر آفرین شما بکار برد.
خداوند رحمان و رحمت اندیشه سبز و افکار خردمندانه ای
شما را برقرار و مانا داشته باشد.
برایتان صحتمند و رسیدن به آرزوی های دیرینه را استدعا دارم.
باعزت و سرفراز باشید.
 

سال نو مبارک

تبــــریک بــاد سـال نو و، نوبهـــار تان
پاینــــده بــاد در همه وقت روزگار تان
امپراطور

سال 1394 هجری خورشیدی مبارک


زمیــنِ فـــرصتِ سحِــر کمــــال را نــــازم
که تا قـــدم نهـی هـر جا بهـار می جوشد

امپراطور

۱۳۹۳ اسفند ۲۷, چهارشنبه

هدیه معنوی از دوست هنرمندم

دوستان عزیز و سروران گرانقدر شب گذشته تاریخ 26 حوت 1393 هجری خورشیدی
که برابر می شود به 17 مارچ 2015 میلادی در پیام خانه صفحه اجتماعیم
پیام از  نویسنده نکته سنج، بانوی هنرمند و نقاش چهره دست کشورم محترمه سلطانه رکین
دریافت کردم.
در این پیام ضمن درود و دعا و احوال پرسی یک تابلوی نقاشی شده از روی تصویرم
را بمن ارسال نموده و  نوشته بودند که این نقاشی را با احساس و درد که
در دل داشتم و حرف های که از نگاه شما برداشت کردم
در کمتر از 45 دقیقه  تمام نمودم شاید خیلی کمی و کاستی داشته باشد
اما من جوانه های احساسم را روی صفحه کاغذ نقش کردم. 


عزیزانم  واقعاً این بزرگواری بانو رکین برایم قابل قدر و ارج گذاری است
و من واژه ای در کمال لطف و احسان شان نمی یابم.
در حالیکه میدانم این گهر ناب سرزمین هنر و ادب از نظر صحی خوب نیستند
و برایشان قلباً نگران هستم، ولی دست قدرت و همت والا چون تخلص شان
استوار و بلند قامت است.
و به قوُت اندیشه بلند پرواز و کلک هنر، نام نامی خویش را ثبت جاودانه ها می نمایند
و این درس است برای  افراد که  پرده های سیاه ناامیدی
و غلفت در ی  چشم و گوش و احساس شان را  بسته است.

دوست بزرگوارم محترمه سلطانه رکین
..!
من منحیث یک انسان و کمتر از یک ذره درین عالم هستی از شما با کمال ادب
و احترام عالم عالم تشکرات و امتنان می نمایم و به همت و افکار اندیشمندانه شما افتخار می کنم.
برایتان عافیت،خوشبختی و سعادت دارین را از پروردگار رحمان و رحمت استدعا دارم.
شاد و بهروز باشید و زنده گی در امور خیر بکامتان باد.

آمین



احمد محمود امپراطور

کابل/افغانستان



۱۳۹۳ اسفند ۲۴, یکشنبه

فریاد که این عقـــده ز دل وا شدنی نیست


فریاد که این عقـــده ز دل وا شدنی نیست

این زخــــم جگـر سوز مداوا شدنی نیست

از زمزمه ی اشک من این نکته شد حاصل

دیـــدار تو بـــر دیــده مهـیا شدنی نیست

آزردگی و نالـــه ی من تــــــا به سما رفت

لیـــکن بــدرِ گـوشِ تو نجـوا شدنی نیست

شامی که سرِ طالع ِمن سایه فکنده است

با هیچ صبــحِ روشنی فـردا شدنی نیست

مجنون شــده در کوچــه و بد نام ز عشقـم

غیـر از تو بمن دلبــــر و لیلا شدنی نیست

درغنچه ی لبهای تو صـد جوش بهار است

این فلسفـــه را حــــلِ معــما شدنی نیست 

نامت بدل و گـــوش و زبانــــم شده جاری

اســــم دیگری بر تو مسما شدنی نیست

ای سنـــگدلِ خودکشِ بیـــگانه پرستــــم

قلب تو بمن نـــرم چو حلوا شدنی نیست

داری خبـــر از حـــالِ بد و شیـــون محمود

امـــا به دلت غلغــــــله بر پا شدنی نیست
------------------------------

شنبه 23 حوت 1393 هجری خورشیدی

که برابر میشود به 14 مارچ 2015 میلادی

ســــــــــــرودم

احمد محمود امپراطور

کابل/افغانستان

۱۳۹۳ اسفند ۲۳, شنبه

۱۳۹۳ اسفند ۱۹, سه‌شنبه

آهسته بهار آمد گل گشت مزار آمد


آهستــــه بهــــار آمد، گل گشت مـــزار آمد

در شاخچــه بار آمد، هم قمـــری و سار آمد

امــــروز نمی آیی؟، فــــردا که نمی باشم

---------------------------

ای سلســله جنبــانم، ای لعـــلِ بدخشانم

ای ســـــروِ خرامــانم، ای دارو و درمـــانم

امــــروز نمی آیی؟، فــــردا که نمی باشم

--------------------------

دُر دانه ی و جوهـــــر، یکدانـه ی و گوهـــر

یـــاد تو بوُدَ محشـــر، دل دادمت ای کافــر

امــــروز نمی آیی؟، فــــردا که نمی باشم

--------------------------

ســــوزم به هـــوای تو، در ذکـر و ثنـــای تو

گـــــردم به فـــدای تو، بـــر نــــاز و ادای تو

امــــروز نمی آیی؟، فــــردا که نمی باشم

---------------------------

کــردی تو فراموشـــم، با غصه هم آغوشم

چون زلف پسِ گوشـم، ای یاری گنه کوشم

امــــروز نمی آیی؟، فــــردا که نمی باشم

---------------------------

بــدون تو مرگـــم بهِ، این زنده گی ننـگم بهِ

خاک و گِل و سنگم بهِ، آن دخمه ی تنگم بهِ

امــــروز نمی آیی؟، فــــردا که نمی باشم

---------------------------

خوردم به سرت سوگند، بر پــاک ترین پیوند

از لعـلِ تو گیـــرم قند، بیــگانه بخـود مپسند

امــــروز نمی آیی؟، فــــردا که نمی باشم

---------------------------

آرامــش جــــان من، صــــــــد راز نهان من

قلـبِ تـــو مکان من، از عشـق نشـــان من

امــــروز نمی آیی؟، فــــردا که نمی باشم

---------------------------

خورشید تو تابنــــــده، لبخنــد تو ســازنده

خوبـــان به تو شرمنده، محمــود نمــا زنده

امــــروز نمی آیی؟، فــــردا که نمی باشم
_____________________


یکشنبه 17 حوت 1393 هجری آفتابی

که برابر میشود به 08 مارچ 2015 میلادی

ســــــــــــرودم

احمد محمود امپراطور

کابل/افغانستان

۱۳۹۳ اسفند ۱۵, جمعه

ای جوهــرِ مُلک ادب اظهار تشکر




بجواب غزل تبریکیه شاعر بلند قریحه، اکه بزرگوارم جلالتمأب محترم محمد نعیم جوهر صاحب که به تاریخ 03 مارچ 2015 میلادی بمناسبت 31 سالگرد تولد سروده بودند ابیات چندی را پر آگنده نمودم امید مورد توجه شاعر بدیهه سرا ، عزیزان و بزرگان شعر و ادب قرار گیرد.

___________________________
ای جوهـــــــرِ مُلــک ادب اظهـــار تشکر

ای چاشنـــــیء لعــــلِ شـکر بار تشکر

نــــازم طبـــع مــوزون و بلنــدای خیالت

بر خون شــده دل هستی خریدار تشکر 

در بـــزمِ سخن سحِـــر کلامِ تو زند موج

از تک،تکِ هــــر واژه ی اســــرار تشکر

ذکـــــرِ تو قلــــم میکند و وصف تو کاغذ

ای نابغـــــه ی دلبــــر و دلــــدار  تشکر

 کلک هنــــــرت نـــاز فــروشد به ادیبان

سیمــــرغ جهـان بخش و علمدار تشکر

صـــد گلشن زیبا ز لبت خواسته امشب

الحق که تــــو باشـــی گل بی خار تشکر

هنگامه ی مهر من و تو شهره شد هرجا

خورشیــــدِ وفــــا کــــردی پدیدار تشکر

قصـــرِ املـــم را غـــمِ هجران به فنـا داد

ویرانـــــــه ی دل را شـدی معمار تشکر

صحرای جنــون  آتش خود میــزند هر دم

بر من تو شــدی سایــــه ی دیوار تشکر

کوتاهــی به وصف تو کنـــد نظـــمِ زبانم

محمود فقــــط گویــــدی تــــکرار تشکر

--------------------------

جمعه 15 حوت 1393 هجری خورشیدی

که برابر میشود به 06 مارچ 2015 میلادی


ســــــــــــرودم

احمد محمود امپراطور

کابل/افغانستان

جان و جگـرم را گل وگلـزار مبارک


جان و جگـرم را گل وگلـزار مبارک
سالـروزِ خوشِ بلبلِ دربــار مبـارک

ای شاخِ نباتِ دل بشکسته جوهر
بــر دورِ سرت مفلـرِ گلـدار مبـارک
گــر پـا بکشد از درِ وصفِ تـو زبانم
حقا که مراکشتنِ سنگسار مبارک
بر دیدهی گل‌های امیدِ تو شب وروز
شبنم زسحر،بوسه ز دلدار مبارک
یک لحظه نشداز غمِ تو خاطرم آرام
بر تو گل و گلزار وبه من خار مبارک
بـر طبعِ روان تـو عزیـزِ دلـم هـردم
جوشِ چمـن وگـرمی بـازار مبـارک
ایکاش شود روزیکه گویم بتو محمود
مـاننـد فـرشتـه صفتـت یــار مبـارک
ازقسمت وتقدیر خودم سرزده بیرون
جوهـر بـه تـو آن شوخِ دل آزار مبارک
در روزِ تـولد به تنت زیبِ جهان شد
محمود تــرا جامه و دستـار مبـارک
ازلطفِ توشاداست دلِ شاه وگدایم
سلطانِ مرا دیــده ی غمخـوار مبــارک
ازدامنِ این چرخِ فلک خواهی نخواهی
جوهـر به تو این دیده ی خون بار مبــارک
-------------------------
محمد نعیم جوهر
3 / 3 /  2015 المان




۱۳۹۳ اسفند ۱۳, چهارشنبه

تصاویر از جشن 31 سی و یکمین سالگرد تولدم

خدای لایزال را به بزرگی اش مشکورم که در سی ویکمین 31 سالگرد تولدم حضور شاعر و نویسنده معاصر کشور حضرت قبله ام  شیر احمد یاور کنگورچی  را با مادر نازنینم  که دست خداگونه اش همیشه نوازشگرم است و دوست عزیزم حسین جمالی پویا را با خود داشتم.  همچنان از هدیه باارزش حضرت قبله ام که یک جلد کتاب چهار عنصر حضرت ابوالمعانی بیدل رح بود با پسندیده ترین ابیات تشکر میکنم.
تاریخ 13 حوت 1393 هجری خورشیدی