۱۴۰۴ اردیبهشت ۴, پنجشنبه

 

بسم تعالی

یادنامه‌ی جاودان مرحوم مغفور رئیس آدینه‌بیک؛ روشنایی در تاریکی زمان!

تصویر مرحوم مغفور رئیس آدینه‌ بیک 


در گستره‌ی پر رمز و راز تاریخ، برگ‌هایی زرین و تابناک به چشم می‌خورند که درخشش‌شان، تاریکی‌های گذشته را روشن می‌سازد.

در میان این اوراق زرین، نام‌هایی نقش بسته‌اند که در زمان خود و در دل آیندگان نیز طنین‌انداز خواهند بود.


یکی از این نام‌های ماندگار، نام پر فروغ مردی‌ست که از جنس نور بود؛ رئیس آدینه محمد، مشهور به رئیس آدینه‌ بیک. نامی که همانند نگینی درخشان بر سینه‌ی تاریخ ولسوالی کشم ولایت بدخشان می‌درخشد و یادش، تا ابد در ذهن و دل مردمان آن دیار، زنده خواهد ماند.


او فقط یک فرد نبود، بلکه یک مفهوم بود؛ مفهومی از نیکی، مهر، و مسئولیت. مردی که بودنش، آرامش می‌آورد و رفتنش، داغی جاودانه بر دل‌ها نهاد. 

در نگاه مردم، او نماد خرد، مهربانی و ایثار بود. 

چون نوری در دل شب، چون امیدی در دل ناامیدی‌ها.


از همان نخستین روزهای کودکی، چشمان نافذش نشانی از آینده‌ای روشن داشت. 

رفتارش با هم‌سالانش نشان می‌داد که در دل کوچک او، بزرگی‌ای نهفته است. کودکی‌اش سراسر آرامش بود، گویی در دلش دنیایی وسیع از درک و توجه جاری بود.


در نوجوانی، با چهره‌ای مصمم و قلبی پر از آرزوهای بلند، پای در مسیر خدمت نهاد. 

شور در نگاهش موج می‌زد و امید در لبخندش پنهان بود. 

جوانی‌اش با دغدغه‌ی مردم آمیخته بود و هیچ‌گاه از دردهای اطرافیان غافل نماند.


با گذشت زمان، او به بلوغ سنی، فکری و اخلاقی رسید. 

مردی شد که همگان از بودنش احساس امنیت می‌کردند. 

هر که با او مواجه می‌شد، بی‌درنگ به عظمت درونی‌اش پی می‌برد.


لبخند همیشگی‌اش، مهر ویژه‌ای به چهره‌اش می‌بخشید.

 لبخندی که از عمق دل بود. 

هرگاه که می‌خندید، دل‌ها گرم می‌شدند، و هرگاه سخن می‌گفت، دل‌ها آرام می‌گرفتند.


خانه‌اش همواره باز بود، هم برای نیازمندان و هم برای دوستان. مهمان‌نوازی‌اش زبانزد خاص و عام بود؛ هر مهمانی که پا به خانه‌اش می‌گذاشت، خود را نه مهمان، بلکه صاحب‌خانه حس می‌کرد.

 با چای ساده و نانی گرم، دل‌ها را می‌خرید و محبت را به جان‌ها تزریق می‌نمود.


ساده‌زیستی، یکی از بارزترین ویژگی‌هایش بود. 

به تجمل نمی‌اندیشید و به تفاخر نمی‌پرداخت. 

لباس‌هایش ساده، اما تمیز و مرتب بود. 

خانه‌اش، هرچند بی‌آلایش، اما سرشار از صفا و محبت بود.


آدینه‌بیک باوری ژرف به آموزش داشت.

 به‌خوبی می‌دانست که کلید پیشرفت جامعه، آگاهی است.

 همواره تشویق‌گر دانش‌آموزان و مشوق معلمان بود. 

ساخت و تجهیز مدارس، تهیه کتاب و فراهم کردن زمینه‌ی آموزش برای دختران و پسران، بخشی از تلاش‌های بی‌وقفه‌اش بود.


او همچنین بهداشت را یکی از ارکان زندگی می‌دانست.

 تلاش نمود تا در روستاها، مراکز درمانی تأسیس کند، دکتران را تشویق به حضور در مناطق دورافتاده نماید و برای تأمین آب آشامیدنی سالم، چاه‌هایی حفر گردد. باور داشت که سلامت جسمی، لازمه‌ی ذهن سالم و جامعه‌ای بالنده است.


در زمینه‌ی زیرساخت‌ها نیز گام‌های بزرگی برداشت. ترمیم راه‌های بین روستایی، ساخت پل‌ها بر رودخانه‌ها، ایجاد و ترمیم سربند های آبیاری برای کمک به دهاقین و توسعه باغداری، تنها بخشی از خدمات او به مردم دیارش بود.


دل‌نگران جوانان بود؛ بی‌کاری‌شان او را آزار می‌داد. 

از همین رو، با ایجاد کارگاه‌های کوچک، تشویق به زراعت، مالداری، صنایع دستی و تجارت‌های خرد، زمینه‌ی اشتغال‌زایی را فراهم ساخت. 

معتقد بود که جوان بیکار، سرمایه‌ای فراموش‌شده است.


نگاهش به زنان، نگاهی از سر احترام و درک بود.

 آنان را ستون‌های اصلی خانواده و جامعه می‌دانست. با فراهم آوردن فرصت‌های آموزش، کارآفرینی و مشارکت اجتماعی برای زنان، آنان را از حاشیه به متن آورد و برای حضور مؤثرشان در جامعه، زمینه‌سازی نمود.


در عبادت، مردی خاشع و مؤمن بود. 

نمازهایش را با اخلاص می‌گزارد و هر شب، دعایش بدرقه‌ی آرامش مردم بود. قرآن را نه فقط تلاوت، بلکه فهم و عمل می‌کرد. تقوایش، به‌دور از ریا و دروغ، آیینه‌ی قلب پاکش بود.


رفتارش با بزرگان، مشحون از احترام و ادب بود و با کودکان، چون پدری مهربان برخورد می‌کرد. 

در مجالس، حضورش مایه‌ی برکت بود و سخنش، راه‌گشای دل‌های نگران.


سال‌ها خدمت کرد؛ بی‌هیاهو، بی‌منت. در پی نام و مقام نبود. هدفش فقط یک چیز بود: خوشبختی و رفاه مردم ولسوالی کشم.


اما دریغا... در ماه جوزای همان سال، در هنگامه‌ای که هنوز آفتاب عمرش به نیمه نرسیده بود و گام های به قله‌های 50 سالگی هنوز فاصله دو سه سال دیگر را داشت، ناگاه قلب مهربانش از تپش ایستاد. 

ایست قلبی، این وجود ارزشمند را از زمین گرفت و آسمانی ساخت.


خبر درگذشتش، چون تیر آتشین بر دل‌ها فرود آمد. 

کوچه‌های کشم بدخشان، رنگ اندوه گرفتند. 

پیر و جوان، زن و مرد، چشم‌انتظار آمدنی که دیگر هرگز رخ نداد، ماندند. چهره‌ی خندانش، جای خود را به قاب عکس و اشک چشم‌ها داد.


اما مرگ، پایان انسان‌های بزرگ نیست. آدینه‌بیک در دل‌ها زنده است. 

هر زمان نامش برده می‌شود، لبخند، اشک، احترام و یاد، با هم می‌آیند. راهش ادامه دارد، الهام‌بخش نسل‌های آینده.


قریه‌هایی چون کشم، هنوز هم نیازمند انسان‌هایی چون او هستند؛ مردانی و زنانی با دل‌های بزرگ، اندیشه‌های روشن و اراده‌هایی پولادین. باید مدارس بیشتری ساخته شود، مراکز درمانی گسترش یابد، کتابخانه‌ها رونق یابند، راه‌ها ترمیم گردد، سیستم آبرسانی بهبود یابد و فرصت‌های شغلی برای جوانان فراهم گردد.


با نبود آموزش، سلامت و زیرساخت، هیچ جامعه‌ای نمی‌تواند پیشرفت کند. بدون همدلی و همت، هیچ رؤیایی به حقیقت نمی‌پیوندد. آدینه‌بیک این را می‌دانست و برای آن زیست.


باشد که نسل‌های آینده، مشعل فروزان او را در دست گیرند. با ایمان، تلاش، صداقت و مهربانی، راهش را ادامه دهند.


یادش گرامی، نامش جاودانه، و روان پاکش در جوار رحمت الهی، آرام باد.


نویسنده: احمد محمود امپراطور 

بهار 1402 خورشیدی 

2023 میلادی 

کابل/ افغانستان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر