۱۴۰۴ آذر ۱, شنبه

خاطرات استاد عتیق‌ الله بیقرار رح

 
تصویر استاد عتیق‌ الله بیقرار رح

.
یاد روزگاران شیرین

یاد آن روزگاران شیرین که در وقت خویش نشاطی دارند و در گذر سالیان، به‌ سبب غیبت عزیزان، طعم تلخ و اشکی پنهان می‌گیرند، همچنان در پسِ پردۀ جانم زنده‌ اند و رفت‌ و آمد می‌کنند. 
چهل سال از عمرم گذشته و پدرم، در فراز و نشیب حیاتش، با مردمانی از هر قشر و قوم و اندیشه همنشین بود؛ اما انگشت‌ شمار کسانی بودند که چه در روزگار حضور شان و چه پس از کوچ شان به جانب حق تعالی
 پاک و بی‌ غرض دوستی را نگسستند و به نامردی نسپردند.

امشب چشمم به تصویر استاد عتیق‌الله بیقرار افتاد؛ عکسی که در نخستین روز سنبلهٔ امسال ۱۴۰۴ خورشیدی، هفتاد روز پیش از پروازش به عالم حق، گرفته بودم. 
آن روز، آفتاب تیز می‌تابید. دروازۀ خسته از راه را گشودم؛ استاد طبق عادت همیشگی‌ اش، با هیئتی ساده، صوفیانه و بی‌تکلّف، بر فرشی که در حویلی گسترده بود نشست. 
گفتم:
«استاد، هوا گرم است. 
می‌دانم نوشیدنی سرد دوست ندارید؛ برایتان چای می‌آورم.»
تبسمی زد و گفت:
«امپراطور، رنج بر خود مگیر؛ یک پیاله چای تلخ از دست تو برایم بزرگترین ضیافت است.»

چای را آوردم. جرعه‌ ای نوشید، چشم‌ هایش برق زد و پرسید:
«بسیار گوارا بود… چه انداختی در این چای؟»
گفتم:
«استاد، اخلاص.»
لبخند زد و گفت:
«آری، مزۀ هر چیزی از همان است. ورنه چای همه‌ جا هست؛ این خلوص است که هر جرعه را گوارای جان می‌کند.»

از آن روز، تنها همین تصویر ماند؛ و استاد، سبک‌ بال، به آرامستان حق پیوست و ما نیز در صفِ درازِ منتظران قدم‌ زن شده‌ ایم.

روح استاد عتیق‌الله بیقرار آن مردِ استوارِ قناعت، بلندآوازۀ مناعت، سردارِ عیاری و نمونهٔ جوانمردی با جمیع رفتگان تا روز واپسین، در فردوس اعلی شاد و مأوا گزین باد، و نامش همچنان یادگار و ماندگار.
با مهر و حرمت 
احمد محمود امپراطور 
اول قوس ۱۴۰۳ خورشیدی 
کابل/افغانستان 
#نثر
#خاطرات

مرا می بینی و از کوچه ای عشقت بدر میشی

 

شاعر: احمد محمود امپراطور 

مرا می بینی و از کوچه ای عشقت بدر میشی

به شوخی های فصل نوجوانی همسفر میشی

ز لای پیکی ای سه رنگِ خود تا کی نظر بازی

نکن اینگونه قربانِ تو میگردم نظر میشی

کمی آزادی داری گاهی بیرون میری از خانه

نشو بی پرده از این بیشتر خونین جگر میشی

زمانه پُر خطر مردم حسود و زندگی مشکل

ولی ای عصر هم باشی پریش و در بدر میشی

ز حالِ ما مپرس از حالِ این وادی مشو اگه 

اگر گویم چه میبینم ز هر دو دیده تر میشی

فقط تا داری زیبایی عزیزی نور چشم هستی

کف ات خالی شود بر یار جانی رهگذر میشی

متاعی زندگانی آدم و ناآدم نمی بیند 

تو بر خود داری پول و پیشِ مردم معتبر میشی 

نصيحت میکنم از غصه و تشویش دوری کن 

که میگیری فشار و چربی، بیمار شکر میشی

گرفتار هستم و دل پر بُود از داغِ دلتنگی 

ز احوالِ دلِ محمود روزی با خبر میشی 

-----------------------------

بامداد جمعه ۳۰ عقرب ۱۴۰۴ خورشیدی 

که برابر میشود به ۲۰۲۵/۱۱/۲۱ میلادی 

سرودم 

احمد محمود امپراطور


۱۴۰۴ آبان ۲۹, پنجشنبه

The pictures feature Ahmad Mahmood Imperator, admired for his literary brilliance and aesthetic vision.

AHMAD MAHMOOD IMPERATOR 

 

The pictures feature Ahmad Mahmood Imperator, admired for his literary brilliance and aesthetic vision.